برایم نوشت خدا را چه دیده ای

برایم نوشت: خدا را چه دیده ای...
شاید یک روز در پاییز در خیابانی که پر شده از برگ های زرد و نارنجی.... درست زمانی که باران صورتمان را لمس میکند معجزه ای رخ دهد و خدا دستانمان را برساند به هم....
راهمان را یکی کند و هم قدم شویم.

برایش نوشتم: کسی چه میداند...
شاید از آن روز به بعد من هم با خدا آشتی کردم...

#مجید_عباسیان
دیدگاه ها (۱)

ناقص بودن شعرهایم را ببخشدر تمامشان خیلی از جمله ها حذف شده ...

شاید دیگر اسمم را پای این شعرها ننویسم....تو که نخوانی چه فا...

نامم را هجی کنحرف به حرفش را....بخش به بخشش را...از "میم" او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط