چشم هایم را که باز کردم
چشم هایم را که باز کردم
تو را دیدم
دوباره تو در آستانه قلبم ظاهر شدی
دوباره تو لبخند زدی
و دوباره گرمای دستان تو
مرا به زندگی پیوند نمود
دلبر جان
از تو چه پنهان است
مدت هاست در دام خواستنت اسیرم
و هر صبح و شام
دارم سراغ عشقت را از همه می گیرم
توووو خالق ابیات نابم گشته ام
شده ای شاه و امیرم
و من خوب می دانم
حتی لحظه ای بی توووو
جان می سپارم و می میرم
پرواز کن
و بگذار من
دست در دست توووووو
دوباره در آسمان خیال
شعر یکی شدنمان را بسرایم
و همراه با ترنم نگاهت آسمان را
به بارش باران عشق وادارم
با تو همه ثانیه ها که هیچ
با توووو همه عمر غرق در حال خوشم
و مالک تمام احساسم
چشمان مهرگستر تووووست
که بر اقلیم دوست داشتنم فرمانروایی می کند
تو را دیدم
دوباره تو در آستانه قلبم ظاهر شدی
دوباره تو لبخند زدی
و دوباره گرمای دستان تو
مرا به زندگی پیوند نمود
دلبر جان
از تو چه پنهان است
مدت هاست در دام خواستنت اسیرم
و هر صبح و شام
دارم سراغ عشقت را از همه می گیرم
توووو خالق ابیات نابم گشته ام
شده ای شاه و امیرم
و من خوب می دانم
حتی لحظه ای بی توووو
جان می سپارم و می میرم
پرواز کن
و بگذار من
دست در دست توووووو
دوباره در آسمان خیال
شعر یکی شدنمان را بسرایم
و همراه با ترنم نگاهت آسمان را
به بارش باران عشق وادارم
با تو همه ثانیه ها که هیچ
با توووو همه عمر غرق در حال خوشم
و مالک تمام احساسم
چشمان مهرگستر تووووست
که بر اقلیم دوست داشتنم فرمانروایی می کند
۳۸.۹k
۲۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.