🍒🌱آمدی از باغ قلبت هم قدم با پای باران
🍒🌱آمدی از باغ قلبت هم قدم با پای باران
با سبد هایی پر از گل های عشق و یاس و ریحان
تا شدی پیدا میان کوچه های سرد جانم
ریشه زد گل های مهرت، از دلم پر زد زمستان
لحظه ای آمد ندای عشقت از کوچه به جانم
آمدم شاید ببینم روی ماهت را از ایوان
با نگاه مهربانت بر دل تنهای زارم
دوره ی جانسوز غم ها ناگهان آمد به پایان
خواستی در را به رویت وا کنم تا عاشقانه
از محبت ها بگویی تا سحر، تا حد امکان
در به روی قلب پاک ات باز شد، آهسته گفتی:
"لحظه ای دور از تو باشم، می شوم عمری پریشان
"روز عشقست" و دلم را با فروغ "مهربانی"
مثل شهرِ آفتابِ چشمهایت کن فروزان"
دستهایت را به دِورِ بازوانم حلقه کردی
مهرِ بی اندازه ات را این چنین کردی نمایان
چشم بی تاب و قرارت، گفت با شوری نهانی:
"تا ابد آرامِ جانم، دوستت دارم فراوان"🍒🌱
سمیه عبداله آبادی
با سبد هایی پر از گل های عشق و یاس و ریحان
تا شدی پیدا میان کوچه های سرد جانم
ریشه زد گل های مهرت، از دلم پر زد زمستان
لحظه ای آمد ندای عشقت از کوچه به جانم
آمدم شاید ببینم روی ماهت را از ایوان
با نگاه مهربانت بر دل تنهای زارم
دوره ی جانسوز غم ها ناگهان آمد به پایان
خواستی در را به رویت وا کنم تا عاشقانه
از محبت ها بگویی تا سحر، تا حد امکان
در به روی قلب پاک ات باز شد، آهسته گفتی:
"لحظه ای دور از تو باشم، می شوم عمری پریشان
"روز عشقست" و دلم را با فروغ "مهربانی"
مثل شهرِ آفتابِ چشمهایت کن فروزان"
دستهایت را به دِورِ بازوانم حلقه کردی
مهرِ بی اندازه ات را این چنین کردی نمایان
چشم بی تاب و قرارت، گفت با شوری نهانی:
"تا ابد آرامِ جانم، دوستت دارم فراوان"🍒🌱
سمیه عبداله آبادی
۸.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲