ارباب و برده p²²
(فردا صبح)
ویو ات :
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاق جیمینم نزدیک بود جیغ بکشم آخه خیلی برآن غیر منتظره بود من تا اونجایی که یادم میاد دیشب تو ماشین خوابم برده بود چرا از اینجا سر در آوردم؟
مگه جیمین بیدارم نکرد که برم تو جام؟
چرا هیچی از دیشب یادم نمیاد؟
(این دقیقا منم وقتی از خواب بیدار میشم انگار مغزم کلا حافظهام رو خالی کرده😂😂😂
خلاصه که بگم ادمینتون یک عدد ماهی عه و شما دارین فیکای یه ماهی رو میخونین🤌😐😂😂)
که دیدم جیمین بیدار شد سریع چشمام و بستم و خودم رو به خواب زدم.
(ات همه اینو رو زیر لب با صدای خیلی کم گفت)
ویو جیمین:
با ویز ویزای ریزی بیدار شدم با صورت گیج و منگ و جوری که مشخصه نتونسته موقعیتش رو هضم (درست نوشتم؟) کنه ولی سریع خودشو بخواب زد که مثلا من نفهمم که بیداره منم خنده کوچیکی به کیوتیش زدم و یه بو سه رو پیشونیش گذاشتم و گفتم.
-ات عزیزم من که میدونم بیداری بیا بریم پایین صبحونه بخوریم که بعدش من باید یه چیز خیلی مهم بهت بگم(مهربون)
+(ات عین برق گرفته ها نشست رو تخت رو به رو ی جیمین) عه چرا فهمیدی بیدارم؟؟
حالا اینو ولش بگو. چی میخواستی بهم بگی
-(خنده از سر کیوتی ات) بریم صبحونه بعدش بهت میگم.
+باشه پس بودو بریم صبونه که خیلی گشنمه
- باشه حالا نمیخواد آنقدر هول کنی (این بچه دیگه نمیتونه خودشو جمع کنه از خنده)
(بعد از صبحونه)
+خب جیمین بگو چی میخواستی بهم بگی!
-بریم تو اتاق تا بهت بگم
(خلاصه این دونفر راهی اتاق شدن)
+بیا اومدیم اتاق بگو دیگه
-خیلی کنج کاوی نه؟
+آره خب خیلیییییییییییی
-کیوتی زیر لب گفتم و شروع کردم به حرف زدن
خب ات ببین این موضوع مربوط به من و تغییراتی که قراره تو زندگی تو رخ بده هستش
چطور بگم ...من...من یه.......................................
(شما مشاهده گر کرم ادمین میباشید پس لطفا به رختخواب هایتان برین و بخوابین چون قرار نیست الان پارت بعد رو بزارم😐)
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.