خاطرات طنز شهدا

🌹 خاطرات طنز شهدا🌹


😂 مقفودالاثر می برم😂


ماندن را زیر آن آتش شدید جایز ندانست.
خمپاره و تیر و توپ بود که می آمد.
وقتی دید چند ماشین دیگر هم فرمان چرخانده و پشت به دشمن رو به میهن الفرار دور زد و پا را از روی پدال گاز برنداشت.
پشت سر ماشین های دیگر به دژبانی رسید.
دژبان رفت جلوی اولین ماشین و پرسید:
«کجا انشااله؟»
راننده اولی گفت:
«هید میبرم!»
راه باز شد و اولی فلنگو بست.
ماشین دوم اومد گفت:
«مجروح دارم داداش!»
ماشین دوم هم گرد و خاک کرد و رفت.
نوبت ماشین دوستمان شد که صحبت ها را شنیده و دنبال راه فراری بود و حسابی دسپاچه شده بود.
دژبان پرسید:
«شما کجا به امید خدا؟»
راننده دنده چاق کرد و گفت:
«من مفقود الاثر میبرم!» وگاز داد.
لحظه ای بعد دژبان به خود اومد و در حالی که به ماشین سومی نگاه می کرد زد زیر خنده.


منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک📚


#خاطرات_موضوعی
#خاطرات_طنز_شهدا
#کتاب_رفاقت_به_سبک_تانک
#خاکی_ها


💠 ڪانال خـاڪـےها 💠

telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g
#شهدا
دیدگاه ها (۳)

#پوستر#در_محضر_اهل_بیتحساب وهابی‌ها از مسلمانان اهل سنت جداس...

⭕ ️چه کسانی پل صراط و جهنم را نمی بینند ؟!👌 کلام زیبایی از پ...

⭕ ️شـهـیـدی که وســوسـه ی شـیــطـان را عـمــلـی نڪـرد و صـدا...

🌹 شهیدآوینی🌹 🍂 شاید جنگ پایان یافته باشد اما مبارزه هرگز پای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط