رومینا
#رومینا
پدر تو که با داس آمدی
بگذار قبل از آنکه داس بر گلویم بگذاری
برای یک بار هم که شده پدر و دختری با هم گپ بزنیم
بابا می گویند عشق اول هر دختری پدر اوست
می گویند از ناب ترین عشق های جهان عشق پدر و دختری ست
اما پدرجان من را ببخش که باید بگویم هیچ گاه این عشق را تجربه نکردم با اینکه تمام وجودم نیاز داشت به آغوش و حمایت پدرانه ات
انقدر زیاد که به بهمن دل دادم بهمنی که 17سال از من بزرگتر بود و شاید میتوانست جای خالی تورا برایم پر کند
پدرجان اگر کمی بیشتر حواست به من میبود
اگر بیشتر در آغوشم میگرفتی اگر گاهی برایم شکلات و پاستیل و لواشک میخریدی اگر گاهی تنهایی های دخترانه ام را پر میکردی
کارمان به اینجا نمی رسید که تو داس بر گلویم بگذاری
و گلی که خودت سالها برای شکوفه دادنش زحمت کشیده بودی را این چنین بی رحمانه پرپر نمیکردی
و شاید مفهوم واقعی غیرت همین باشد که تو آن را نفهمیدی
غیرت ان نیست که گلویم را به جرم اشتباهی کودکانه ببری
غیرت ان نیست که از ترس ابرویت مرا برای خطایی که خودت مقصر ارتکاب آن بودی مجازات کنی.
غیرت یعنی آنقدر پشت و پناه دردانه ت باشی
انقدر در گوشش "دختری دارم شاه نداره..." نجوا کنی
انقدر قلبش را پر کنی
که هیچ بهمنی از راه نرسد و او را با خود ببرد
ببر پدر جان، گلویم را با همین داس ببر با همین دستانی که می توانستی نوازشم کنی
ببر پدر جان گلویم را من حاضرم قربانی شوم قربانی جهل و تعصبی که جامعه ام را فراگرفته.
من قربانی میشوم تا شاید خونم تلنگری باشد برای تمام پدران و برادران سرزمینم تا حواسشان بیشتر به رومیناهای خانه شان باشد
تا شاید مفهوم غیرت را بتوانم به این قلب های زنگار گرفته بفهمانم
ببر گلویم را با همین داس شاید بریده شود طناب جهل و تعصب همراه آن...
پدر تو که با داس آمدی
بگذار قبل از آنکه داس بر گلویم بگذاری
برای یک بار هم که شده پدر و دختری با هم گپ بزنیم
بابا می گویند عشق اول هر دختری پدر اوست
می گویند از ناب ترین عشق های جهان عشق پدر و دختری ست
اما پدرجان من را ببخش که باید بگویم هیچ گاه این عشق را تجربه نکردم با اینکه تمام وجودم نیاز داشت به آغوش و حمایت پدرانه ات
انقدر زیاد که به بهمن دل دادم بهمنی که 17سال از من بزرگتر بود و شاید میتوانست جای خالی تورا برایم پر کند
پدرجان اگر کمی بیشتر حواست به من میبود
اگر بیشتر در آغوشم میگرفتی اگر گاهی برایم شکلات و پاستیل و لواشک میخریدی اگر گاهی تنهایی های دخترانه ام را پر میکردی
کارمان به اینجا نمی رسید که تو داس بر گلویم بگذاری
و گلی که خودت سالها برای شکوفه دادنش زحمت کشیده بودی را این چنین بی رحمانه پرپر نمیکردی
و شاید مفهوم واقعی غیرت همین باشد که تو آن را نفهمیدی
غیرت ان نیست که گلویم را به جرم اشتباهی کودکانه ببری
غیرت ان نیست که از ترس ابرویت مرا برای خطایی که خودت مقصر ارتکاب آن بودی مجازات کنی.
غیرت یعنی آنقدر پشت و پناه دردانه ت باشی
انقدر در گوشش "دختری دارم شاه نداره..." نجوا کنی
انقدر قلبش را پر کنی
که هیچ بهمنی از راه نرسد و او را با خود ببرد
ببر پدر جان، گلویم را با همین داس ببر با همین دستانی که می توانستی نوازشم کنی
ببر پدر جان گلویم را من حاضرم قربانی شوم قربانی جهل و تعصبی که جامعه ام را فراگرفته.
من قربانی میشوم تا شاید خونم تلنگری باشد برای تمام پدران و برادران سرزمینم تا حواسشان بیشتر به رومیناهای خانه شان باشد
تا شاید مفهوم غیرت را بتوانم به این قلب های زنگار گرفته بفهمانم
ببر گلویم را با همین داس شاید بریده شود طناب جهل و تعصب همراه آن...
۹.۱k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.