زبانم دگر بند آمده دگر چیزی برای گفتن نوشتم ندارم فقط میت

زبانم دگر بند آمده دگر چیزی برای گفتن نوشتم ندارم فقط میتوانم بگویم:
(حالم خیلی بده کاش یکی بود همیشه هر موقع میخواستم باهاش حرف میزدم بغلم میکرد بهم اهمیت می‌داد فقط وقتایی که من پیشش بودم به فکر من بود نه کس دیگه)
اما کی اینا رو جدی گرفته که تو با خواندنش بیا تو کامنتا دلداری بدی مثلا؟هوم؟وقتی میگم بریدم یعنی بریدم دیگه دوا و درمون نداره شاید تعجب کنید اگه منو بشناسی اره اون فکت ها به حقیقت پیوست آدمایی که می‌خوان حال بقیه رو خوب کنن همیشه کمکشون میکنن درسته صبرشون بالاس اما روزی جوری خالی میشن که نمی‌فهمی چی شد ،کی گذشت ،و به حالت عادی بر میگردن تا به کسی آسیب نزنن:)
•
•
•
•
•
•
•
اصکی؟نچ نچ کار زشتیه اجازه بگیر ذکر منبع هم بکن:)