خبر داشتم که تازه از اون رابطه ی افسانه ای عاشقانش خارج

خبر داشتم که تازه از اون رابطه ی افسانه ایِ عاشقانش خارج شده بود ...
میومد پیشم مینشست باهام درد و دل میکرد ، سیگار میکشید ، خیره میشد به دیوار ، گیتارم میزد گاها ...
اما گریه ؟ ابدا ....
از روزی که جدا شده بودن تا همین امروز گریه نکرده بود .
امروز که دیگه حتی یه نخ سیگارم نکشید!
گفت بریم بیرون یه دوری بزنیم ؟ گفتم باشه
تو کوچه داشتیم میرفتیم یهو پاش رفت تو چاله ...
چند ثانیه عین بچه ها نگاهم کرد
یهو بغضش ترکید ...
یعنی چنان زار میزد اگر کسی اون دور و اطراف بود فکر میکرد این صد در صد پاش شکسته .
وسطِ گریه هاش جایِ شکوه از دردِ پاش یهو صداش اوج میگرفت میگفت :
من دلمممم تنگ شده میفهمی ؟؟؟
نمیدونستم تو اون شرایط دوستمو باید آروم کنم یا مردمی که از پنجره ی خونه هاشون با تعّجب نگاهمون میکردن رو دک کنم .
دیدگاه ها (۴)

+ یجورے دوسِت دآرم اِنگآر حالا چۍ هستۍ😻 💜

_سال ها بعد...کودک تا ابد نداشته امرا به آغوش می کشم...تو را...

بـــﺒـــﻳــﻦ ﻋــــﺎﻕ ﭘـــﺴــــﺮ♂ﺑـــﺒــــﻳــﻦ ﺩﺍﺩﺍﺷـــــﮯ✔ ﻭ...

+اینطوری زُل نزن بهم:|-چطوری ؟+نمیدونمـ همینطوری .. یع جوریه...

پارت سیو نهمخودشو میزددستش و گرفتمالتماست میکنمبه خدا دست خو...

پچه ها متاسفم نتونستم پارت بزارم امتحان داشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط