دلم عجیب گرفته است



دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم
کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچه ای
نشست
هنوز در سفرم
خیال می کنم
در آبهای جهان قایقی است
و من ‚ مسافر قایق ‚ هزارها سال است
سرود
زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد ؟

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۱)

دیرگاهی است که در این تنهاییرنگ خاموشی در طرح لب است.بانگی ا...

‌در تمامِ شب چراغی نیستدر تمامِ روزنیست یک فریادچون شبانِ بی...

می بسوزم امشب از سودای عشقمی‌ندارم طاقت غوغای عشقعمر کو تا و...

‌قبل از رفتن کمی بنشین کنارم موهایم را نوازش کن بپرس روزِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط