تن را به باد صبح


تن را به باد صبح،
جان را به آفتاب سپردم
روح با یگانگی
با مهر، با سپهر،
با سنگ، با نسیم،
با آب، با گیاه
در تار و پود من جریان یافت!
موجی لطیف، بافته از جوهر جهان،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شکافت.
«من» را ز تن ربود!
«ما» ماند،
راه یافته در جاودانگی!
دیدگاه ها (۰)

کلبپ آرامش صبحگاهی ...صبحتون به زیبایی برگهای پاییزیتصاویری ...

مهربانی را اگر قسمت کنیممن یقین دارم به ما هم می رسد!آدمی گر...

هر صبح! پلکهایتفصل جدیدی از زندگی را ورق میزندباتو از طلوعی ...

اگر قــرار، اســت مـوفـق وخـوشـبخـت باشــیهـمیـن امـروز شــر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط