باد از سایه پرچین گذشت
باد از سایه پرچین گذشت
دور احساس اقاقی چرخید
پیش لبخند گل لاله نشست،
نفسی تازه کشید.
رود هر ثانیه غوغا میکرد،
دور هر صخره کمی میرقصید.
با خودش زمزمه ای میکردو
دور یک ماهی قرمز چرخید.
خاک از عشق به خود می بالید
هر زمانی که دلش گل میداد،
غنچه را در بغلش جا می کرد،
مثل گهواره تکانش میداد .
آتش روز کمی شعله گرفت
گرمی داغ هوا جوشان شد
به گمانم که در این دشت دگر
وقت مهمانی تابستان شد.
#محبوبه#زادشیر#وقت#مهمانی #تابستان#بهترینها
دور احساس اقاقی چرخید
پیش لبخند گل لاله نشست،
نفسی تازه کشید.
رود هر ثانیه غوغا میکرد،
دور هر صخره کمی میرقصید.
با خودش زمزمه ای میکردو
دور یک ماهی قرمز چرخید.
خاک از عشق به خود می بالید
هر زمانی که دلش گل میداد،
غنچه را در بغلش جا می کرد،
مثل گهواره تکانش میداد .
آتش روز کمی شعله گرفت
گرمی داغ هوا جوشان شد
به گمانم که در این دشت دگر
وقت مهمانی تابستان شد.
#محبوبه#زادشیر#وقت#مهمانی #تابستان#بهترینها
۱.۴k
۱۳ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.