"آخرین ملاقات"
"آخرین ملاقات"
#تو_همان ساعت زنگدارِ مغرورِ کنار تخت یکنفرهام هستی که در آخرین یادآوریش با کلنجار بر سر عقربهها به کلک یک ثانیه زمان را به زمانه باخت!
و پنجم آذرماه در عصری بارانی در گلوگاهِ چهار و پنجاه و شش دقیقه نجوا کرد و زمان را در آخرین ملاقات دیدار تو به حبس ابد محکوم نمود،
#تو_همان جنگجوی مبارز در چهارگوشهٔ تنِ تبدار من هستی که در آخرین ملاقات با دست خالی به توجیه "قسمت" قانع نشد و تا مرحلهٔ آخر با غول "سرنوشت" جنگید و در انتها در یک رقابت نابرابر وقتی خسته در حالی که بر کُندهٔ زانو تکیه زده بود به رکب یک دودوزهباز پشت صداقت را به خنجرِ کلام زهرآلود خیانت باخت،
#تو_همان چتر فرسودهٔ آویزان به میخِ کج غرور من بر دیوارِ اتاقک خاطراتم هستی که با تن خسته و بیرمق،
یاد هزارن قرار عاشقانه در زیر بارانهای پاییزی را نجوا میکند و تاییدی است بر دو قلب پاک که در اوج و نهایت نزدیکی بهم اکنون گویی که هزار سال است از هم دوراند...
#ارس_آرامی
#تو_همان ساعت زنگدارِ مغرورِ کنار تخت یکنفرهام هستی که در آخرین یادآوریش با کلنجار بر سر عقربهها به کلک یک ثانیه زمان را به زمانه باخت!
و پنجم آذرماه در عصری بارانی در گلوگاهِ چهار و پنجاه و شش دقیقه نجوا کرد و زمان را در آخرین ملاقات دیدار تو به حبس ابد محکوم نمود،
#تو_همان جنگجوی مبارز در چهارگوشهٔ تنِ تبدار من هستی که در آخرین ملاقات با دست خالی به توجیه "قسمت" قانع نشد و تا مرحلهٔ آخر با غول "سرنوشت" جنگید و در انتها در یک رقابت نابرابر وقتی خسته در حالی که بر کُندهٔ زانو تکیه زده بود به رکب یک دودوزهباز پشت صداقت را به خنجرِ کلام زهرآلود خیانت باخت،
#تو_همان چتر فرسودهٔ آویزان به میخِ کج غرور من بر دیوارِ اتاقک خاطراتم هستی که با تن خسته و بیرمق،
یاد هزارن قرار عاشقانه در زیر بارانهای پاییزی را نجوا میکند و تاییدی است بر دو قلب پاک که در اوج و نهایت نزدیکی بهم اکنون گویی که هزار سال است از هم دوراند...
#ارس_آرامی
۶۱۲
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.