پاییز شد به حرمت مادر بهار ما
پاییز شد به حرمت مادر بهار ما
اصلا ًفدای فضه ی او روزگار ما
خرجیِّ عیدمان همه اش خرج روضه شد
نذر عزای فاطمه دار و ندار ما
مردم اگر به جامه ی نو فخر میکنند
پیراهن سیاه عزا افتخار ما
اعضای خانواده ی مان را می آوریم
باشد سیاه لشگر بزم اش تبار ما
امروز اگر ب مجلس صدیقه سر زنیم
سر میزند به خانه ی قبر و مزار ما
پیگیر کار روضه ی زهرا اگر شویم
پیش خدا پیش رَوَد کار و بار ما
اینجا برای سینه زدن جایمان کم است
محشر میان حجره ی زهرا قرار ما
وقتی برای مادرمان سینه میزنیم
فوراً گرفته میشود از دل غبار ما
ما داغ دیده ایم که فریاد میزنیم
خرده نگیر بر غم و داد و هوار ما
گریه کنید مادر ما بی گناه بود
ناله کنید مادر ما پا به ماه بود...
اصلا ًفدای فضه ی او روزگار ما
خرجیِّ عیدمان همه اش خرج روضه شد
نذر عزای فاطمه دار و ندار ما
مردم اگر به جامه ی نو فخر میکنند
پیراهن سیاه عزا افتخار ما
اعضای خانواده ی مان را می آوریم
باشد سیاه لشگر بزم اش تبار ما
امروز اگر ب مجلس صدیقه سر زنیم
سر میزند به خانه ی قبر و مزار ما
پیگیر کار روضه ی زهرا اگر شویم
پیش خدا پیش رَوَد کار و بار ما
اینجا برای سینه زدن جایمان کم است
محشر میان حجره ی زهرا قرار ما
وقتی برای مادرمان سینه میزنیم
فوراً گرفته میشود از دل غبار ما
ما داغ دیده ایم که فریاد میزنیم
خرده نگیر بر غم و داد و هوار ما
گریه کنید مادر ما بی گناه بود
ناله کنید مادر ما پا به ماه بود...
۷۸۳
۲۸ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.