یعقوبم و نیست در توانم جز صبر

یعقوبم و نیست در توانم جز صبر
خورده گره اختیار چشمم با جبر

دارم شب و روز، بی امان می بارم
من روی تو را سفید کردم، ای ابر!

#حسین_دهلوی
دیدگاه ها (۱)

وصال ِ آن لب ِ شیرین به خسروان دادند تو را نصیب همین بس که ک...

یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد خونابه ز دیده ام چکیدن گیرد هر جا ...

آه...خامش منشینپیش از آنکه در اشک غرقه شوماز عشق چیزی بگوی#ش...

تا سوی گلشن طرب آیم خراب و مستاز گلشن وصال تو یک خارم آرزوست...

حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدا...

روز گر صد بار بینمت دل تسلط،کی می شوداز خدا خواهم که در این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط