پاییز آهسته قدم بر می دارد. به قول سیروان هفت سین را برای
پاییز آهسته قدم بر میدارد. به قول سیروان هفت سین را برای سال نو عاشقان میچیند و پای قالی مینشیند.
اولین رج را با مهر میبافد. مهری که غروب هایش دل عاشقان را به لرزه وا میدارد. شهریور آنچنان دل مهر را برده که مهر توانایی دل کندن از گرمای معشوقش را ندارد. همانند پسربچه ای که با حرفهای مهربانانه دختری راضی به خاله بازی شده، گرمای شهریور را حفظ می کند؛ حتی اگر فریاد عاشقان را بشنود که خنکی پس از باران را میخواهند.
پاییز که شروع به گره زدن رج دوم میکند، آبان دلبری هایش را به رخ میکشد. انار سربه زیرش را نشان میدهد که با فروتنی یاقوت های درونش را پنهان میکند. دلباختگان اما نمیخواهند حال که باران خیابان دلشان را میشوید ابان برود. آبان اما عاشق تر از آذر و مهر قلبش را آرام میکند و راضی میشود تا عشقش سهم آذر شود. پس دست به دعا بر میدارد که سال بعد تنهایی همدردانش به وصال ختم شود.
دختر پاییز آخرین رج آذری اش را با عجله میبافد. ننه سرما پشت هم در میکوبد تا درختان را به عروسی سردی میهمان کند. باران ها تندتر شده و دیگر درختی رخ سبز ندارد. پاییز هم حواسش را جمع میکند تا عاشقان تنها را در رج اخر از قلم نیندازد. قالی را جمع میکند و لیلی و مجنون را در غم از دست دادن پاییز تنها میگذارد.
عزیزکم! حال که پاییز فرمانرواییش را از سر گرفته و اجازه سردی برگ هارا داده، بیا کوله ای بر دوش اندازیم و بیخیال هر چیز قدم بزنیم در کوچه نم دار پر از برگ پاییز.
زاده پاییز من! تو از جنس همین فصلی!
در آرامش بارانش غوطه ور،در خش خش برگهای زیر پایت محو و از شیرینی و گسی خرمالو که معنی دهنده عشق حقیقی است لذت ببر.
از خالق پاییز میخواهم آنچه را که باید و آنکه را که میخواهی در ایوان عاشقی کنارت بنشاند.
توکل کن و دلبر تر از همیشه آخرین پاییز قرن را عاشقی کن...
✍#مبینا_صالح
اولین رج را با مهر میبافد. مهری که غروب هایش دل عاشقان را به لرزه وا میدارد. شهریور آنچنان دل مهر را برده که مهر توانایی دل کندن از گرمای معشوقش را ندارد. همانند پسربچه ای که با حرفهای مهربانانه دختری راضی به خاله بازی شده، گرمای شهریور را حفظ می کند؛ حتی اگر فریاد عاشقان را بشنود که خنکی پس از باران را میخواهند.
پاییز که شروع به گره زدن رج دوم میکند، آبان دلبری هایش را به رخ میکشد. انار سربه زیرش را نشان میدهد که با فروتنی یاقوت های درونش را پنهان میکند. دلباختگان اما نمیخواهند حال که باران خیابان دلشان را میشوید ابان برود. آبان اما عاشق تر از آذر و مهر قلبش را آرام میکند و راضی میشود تا عشقش سهم آذر شود. پس دست به دعا بر میدارد که سال بعد تنهایی همدردانش به وصال ختم شود.
دختر پاییز آخرین رج آذری اش را با عجله میبافد. ننه سرما پشت هم در میکوبد تا درختان را به عروسی سردی میهمان کند. باران ها تندتر شده و دیگر درختی رخ سبز ندارد. پاییز هم حواسش را جمع میکند تا عاشقان تنها را در رج اخر از قلم نیندازد. قالی را جمع میکند و لیلی و مجنون را در غم از دست دادن پاییز تنها میگذارد.
عزیزکم! حال که پاییز فرمانرواییش را از سر گرفته و اجازه سردی برگ هارا داده، بیا کوله ای بر دوش اندازیم و بیخیال هر چیز قدم بزنیم در کوچه نم دار پر از برگ پاییز.
زاده پاییز من! تو از جنس همین فصلی!
در آرامش بارانش غوطه ور،در خش خش برگهای زیر پایت محو و از شیرینی و گسی خرمالو که معنی دهنده عشق حقیقی است لذت ببر.
از خالق پاییز میخواهم آنچه را که باید و آنکه را که میخواهی در ایوان عاشقی کنارت بنشاند.
توکل کن و دلبر تر از همیشه آخرین پاییز قرن را عاشقی کن...
✍#مبینا_صالح
۸.۷k
۲۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.