این طنز قبلا در سایت روژهلات تایمز گذاشته شده دیدم جالب ن
این طنز قبلا در سایت روژهلات تایمز گذاشته شده دیدم جالب نوشتم براتون گذاشتم..
چه سرماه باشه چه ته ماه ،توی مجموعا 3جیب من 3 قبض هستش و یک پاکت سیگار ارزان قیمت همچنین یک جعبه کبریت فش فشه ای و دیگر هیچ.
قبضا انقد توی جیبم میمونه که مثل دوست وهمراه همیشگی واسم شده ،اخخخ در حسرت یک هفته کار مداوم ،چه اجر بالا انداختن باشه ،چه شن الک کردن باشه،سنگ کاری یا سر کوبیدن به دیواار !!خلاصه هرچی باشه فقط ازش پول دربیاد تابیشتر شرمسار ادارات برق ،آب و فاضلاب و تلفن نشم.صبح زود بود تو راه میدان کارگران طرفای مجبور آباد داشتم از داشامجید پایین میومدم
روی این تپه ادم میتونه همه شهر رو زیر پاش ببینه :کوچه ها محله ها خیابونا .خیلی خواب آلود و بیسرو صداس خب دیگه از سمت مرقذ بزرگان به سمت شهر سرازیر میشم
علاوه بر مشکلات زن وبچه و کرایه خونه و قبضای عقب افتاده اینا یک دفعه یادم میفته که امشب مهمون داریم.الانکه اتومات حس آهنگ گیم گل کنه شما هم اگه فقط 6ماه کار داشتید و 6 ماه زمستونو بیکار بودید به حال من میفتادید
((خرینگه خرینگه خرینگه گیفانم دیه /خوم نانم نیه بیخوم ایواره میوانم دیه))
تو این وضع بی کاری و بلبشو و گرانی بخصوص وقتی که از کنار مزار قاضی ها رد میشم دود سیگار بهترین دوستمه
پاکت سیگارمو درمیارم مثل همیشه دو تکه کاغذ تا شده میاد توی دستم یکیش فیش آب و فاضلاب و یکیشم برق بود .پس کو تلفن؟
اره اونم تو جیبم پیدا کردم.یک سیگار به لب و کبریتم به دستمه نمیدونم این صبح زودی چرا حاجی رحمانی پنیر فروش سر راهم سبز شد؟
سلام میدم اما اون بدون جواب سلام فقط ابروهاشو7 میکنه و از کنارم رد میشه احتمالا دیشب حاج خانم محلش نذاشته
پشت سرمم نگاه نکردم و به راهم ادامه دادم تا رسیدم سر خیابون سیگارم مثه مشعل المپیک دود ازش بلند میشه.
از سوراخهای دماغم دسته دسته دود میاد بیرون برای پوک دوم سیگارو میبرم سمت لبم ناگهان یک پس گردنی محکم میخوره پشت گردنم
دو درجه دار ریش بلند و یک سرباز لاغر مردنی دورمو میگیرن انگار مراد شیریژ رو گرفتن منو میبرن سمت تویتای هایلوکسی که نزدیکمون پارکه،سیگار هنوز توی دستمه وتند تند التماس وخواهش میکنم:به خدا من سیاسی نیستم ،به جون مادرم هیچ کاری نکردم،به گور مادر بزرگم من بیگناهم
یکی از درجه دارا منو هل میده و سرم داد میزنه :حرف نزن بی پدر تو گناهکاری
-به جون مادرم گناه کار نیستم آدم فقیریم کاری به سیاست ندارم
=کره خر سیاست چی؟کی گفته سیاسی هستی؟این سیگار چیه تو دستت؟
-چرا؟مگه سیگار کشیدنم قدغنه؟
=قدغنه و جفت چشاتم در میارم!حیوان نمیدونی امروز اولین روز ماه مبارک رمضانه؟
-به جان پدر هر چهارتامون نمیدونستم وگرنه بابا منم مسلمانم
=توچه مسلمونی هستی که از اومدن ماه مبارک خبر نداری؟باید به اشد مجازات برسی !سوارشو ،سریع
-این دفعه رو گذشت کنید،بابا من کلی بدهکارم طاقت زندان و این چیزا رو ندارم.
=نمیبریمت زتدان که نان و آبت بدیم،میبریمت قبرستون
-میخواید به خواطر2 پوک سیگار توماه رمضان ،تیر بارانم کنیید؟
=انقذ ازش حاشیه نگیر و اعصابمو خورد نکن مرتیکه کافر ملعون
این صبح زودی تو قبرستون بجز چندتا کوه و تپه هیچ چیز دیگه ای معلوم نبود.داشتم به یکی از افسرا التماس میکردم و قبضانمو نشونش میدادم شاید دلش به رحم بیاد و بگه ولم کنن.
اما مثه اینکه این افسرا نمیخوان از این خیر بزرگ:جزا دادن یک روزه خوار بگذرن
سربازم که بود ونبودش فرقی نمیکرد واس بد وخوب دهن وا نمیکرد اما راننده هایلوکس که سرباز سفید پوست و دماغ باریک ویکمم جا افتاده بود گاه گاه یک تعقاضا عفوی برام میکنه.
به این صورت توی اولین روز ماه مبارک و توی دادگاه قبرستان من محکوم شدم به کندن 1قبر بابت روزه خواری و 2قبر هم به خاطر بی خبر بودن از اومدن ماه رمضان تا دیگه به قول یکی از افسرا دیگه تا روح تو جونمه رمضان رو یادم نره.
به گرمی مشغول معامله ایم من میگم 3 قبر زیاده ،برام بکنیدش 2تا اما درجدارا قاطعن رو تصمیمشون،خلاصه کنم به خاطر راننده دماغ باریکه برام کردنش 2تا قبر ومن موندم وسرباز مردنیه،یک عدد کلنگ و یک زمین سخت
من با گردن شکستم اومده بودم واس پیدا کردن یک لقمه نون واس زن و بچم.
عصر شده و تازه از قبر دوم اومدم بیرون بین خوذمون باشه تاحالا باسربازلاغره که نگه بانم بود چند تا سیگار دزدکی کشیدیم
فک کنم هنو اذان عصر رو نگفته و سر بازه اخرین سیگار رو باهام قسمت میکنه .
ناگهان یک کاروان از طرف شهر با گریه وشیون میان طرف ما همراه دوتا مرده کفن پیچ و گذاشتنشون کنار 2تا قبری که کنده بودم تو این شلوقی یک مرد موسفید چاق میاد طرفم دست میکنه تو جیبش و سه هزار تمن میذاره جیبم احتمالا فکر کرده گورکنم.
از خوشی کم مونده سکته کنم .تو این زمونه 2هزار تمن دست 7 داداشم پ
چه سرماه باشه چه ته ماه ،توی مجموعا 3جیب من 3 قبض هستش و یک پاکت سیگار ارزان قیمت همچنین یک جعبه کبریت فش فشه ای و دیگر هیچ.
قبضا انقد توی جیبم میمونه که مثل دوست وهمراه همیشگی واسم شده ،اخخخ در حسرت یک هفته کار مداوم ،چه اجر بالا انداختن باشه ،چه شن الک کردن باشه،سنگ کاری یا سر کوبیدن به دیواار !!خلاصه هرچی باشه فقط ازش پول دربیاد تابیشتر شرمسار ادارات برق ،آب و فاضلاب و تلفن نشم.صبح زود بود تو راه میدان کارگران طرفای مجبور آباد داشتم از داشامجید پایین میومدم
روی این تپه ادم میتونه همه شهر رو زیر پاش ببینه :کوچه ها محله ها خیابونا .خیلی خواب آلود و بیسرو صداس خب دیگه از سمت مرقذ بزرگان به سمت شهر سرازیر میشم
علاوه بر مشکلات زن وبچه و کرایه خونه و قبضای عقب افتاده اینا یک دفعه یادم میفته که امشب مهمون داریم.الانکه اتومات حس آهنگ گیم گل کنه شما هم اگه فقط 6ماه کار داشتید و 6 ماه زمستونو بیکار بودید به حال من میفتادید
((خرینگه خرینگه خرینگه گیفانم دیه /خوم نانم نیه بیخوم ایواره میوانم دیه))
تو این وضع بی کاری و بلبشو و گرانی بخصوص وقتی که از کنار مزار قاضی ها رد میشم دود سیگار بهترین دوستمه
پاکت سیگارمو درمیارم مثل همیشه دو تکه کاغذ تا شده میاد توی دستم یکیش فیش آب و فاضلاب و یکیشم برق بود .پس کو تلفن؟
اره اونم تو جیبم پیدا کردم.یک سیگار به لب و کبریتم به دستمه نمیدونم این صبح زودی چرا حاجی رحمانی پنیر فروش سر راهم سبز شد؟
سلام میدم اما اون بدون جواب سلام فقط ابروهاشو7 میکنه و از کنارم رد میشه احتمالا دیشب حاج خانم محلش نذاشته
پشت سرمم نگاه نکردم و به راهم ادامه دادم تا رسیدم سر خیابون سیگارم مثه مشعل المپیک دود ازش بلند میشه.
از سوراخهای دماغم دسته دسته دود میاد بیرون برای پوک دوم سیگارو میبرم سمت لبم ناگهان یک پس گردنی محکم میخوره پشت گردنم
دو درجه دار ریش بلند و یک سرباز لاغر مردنی دورمو میگیرن انگار مراد شیریژ رو گرفتن منو میبرن سمت تویتای هایلوکسی که نزدیکمون پارکه،سیگار هنوز توی دستمه وتند تند التماس وخواهش میکنم:به خدا من سیاسی نیستم ،به جون مادرم هیچ کاری نکردم،به گور مادر بزرگم من بیگناهم
یکی از درجه دارا منو هل میده و سرم داد میزنه :حرف نزن بی پدر تو گناهکاری
-به جون مادرم گناه کار نیستم آدم فقیریم کاری به سیاست ندارم
=کره خر سیاست چی؟کی گفته سیاسی هستی؟این سیگار چیه تو دستت؟
-چرا؟مگه سیگار کشیدنم قدغنه؟
=قدغنه و جفت چشاتم در میارم!حیوان نمیدونی امروز اولین روز ماه مبارک رمضانه؟
-به جان پدر هر چهارتامون نمیدونستم وگرنه بابا منم مسلمانم
=توچه مسلمونی هستی که از اومدن ماه مبارک خبر نداری؟باید به اشد مجازات برسی !سوارشو ،سریع
-این دفعه رو گذشت کنید،بابا من کلی بدهکارم طاقت زندان و این چیزا رو ندارم.
=نمیبریمت زتدان که نان و آبت بدیم،میبریمت قبرستون
-میخواید به خواطر2 پوک سیگار توماه رمضان ،تیر بارانم کنیید؟
=انقذ ازش حاشیه نگیر و اعصابمو خورد نکن مرتیکه کافر ملعون
این صبح زودی تو قبرستون بجز چندتا کوه و تپه هیچ چیز دیگه ای معلوم نبود.داشتم به یکی از افسرا التماس میکردم و قبضانمو نشونش میدادم شاید دلش به رحم بیاد و بگه ولم کنن.
اما مثه اینکه این افسرا نمیخوان از این خیر بزرگ:جزا دادن یک روزه خوار بگذرن
سربازم که بود ونبودش فرقی نمیکرد واس بد وخوب دهن وا نمیکرد اما راننده هایلوکس که سرباز سفید پوست و دماغ باریک ویکمم جا افتاده بود گاه گاه یک تعقاضا عفوی برام میکنه.
به این صورت توی اولین روز ماه مبارک و توی دادگاه قبرستان من محکوم شدم به کندن 1قبر بابت روزه خواری و 2قبر هم به خاطر بی خبر بودن از اومدن ماه رمضان تا دیگه به قول یکی از افسرا دیگه تا روح تو جونمه رمضان رو یادم نره.
به گرمی مشغول معامله ایم من میگم 3 قبر زیاده ،برام بکنیدش 2تا اما درجدارا قاطعن رو تصمیمشون،خلاصه کنم به خاطر راننده دماغ باریکه برام کردنش 2تا قبر ومن موندم وسرباز مردنیه،یک عدد کلنگ و یک زمین سخت
من با گردن شکستم اومده بودم واس پیدا کردن یک لقمه نون واس زن و بچم.
عصر شده و تازه از قبر دوم اومدم بیرون بین خوذمون باشه تاحالا باسربازلاغره که نگه بانم بود چند تا سیگار دزدکی کشیدیم
فک کنم هنو اذان عصر رو نگفته و سر بازه اخرین سیگار رو باهام قسمت میکنه .
ناگهان یک کاروان از طرف شهر با گریه وشیون میان طرف ما همراه دوتا مرده کفن پیچ و گذاشتنشون کنار 2تا قبری که کنده بودم تو این شلوقی یک مرد موسفید چاق میاد طرفم دست میکنه تو جیبش و سه هزار تمن میذاره جیبم احتمالا فکر کرده گورکنم.
از خوشی کم مونده سکته کنم .تو این زمونه 2هزار تمن دست 7 داداشم پ
۱۲.۹k
۱۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.