در همدان کسی میخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند

در همدان، کسی می‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند.
در حین تعمیر، به لانه ماری برخورد که چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در کیسه‌ای ریخت و در بیابان انداخت.
وقتی مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید، فهمید که صاحبخانه بلایی سر آنها آورده است؛ به همین دلیل کینه او را برداشت.
مار برای انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستی که در زیرزمین بود، ریخت.
از آن طرف، مرد، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند. وقتی مار مادر، بچه‌های خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت.
شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد.
این کینه مار است، امّا همین مار، وقتی محبّت دید، کار بد خود را جبران کرد، امّا بعضی انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند، ذرّه‌ای از کینه‌شان کم نمی‌شود.
دیدگاه ها (۳)

خودت باشنه تندیسی که دیگران می خواهند!وقتی روحت را قالب فکر ...

خداوند وعده نکرده که آسمان همیشه آبی باشد!که راه زندگی تا پا...

آنجا که چای ات سرد می شودو دلت گرمخانه مادر است.

چین و چروکارثی است،منتها از بچه هابه پدر و مادر میرسد...امرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط