پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخو

پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع)...

جوان پرسیـد:امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟

گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری

جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»

مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..

*اللهم عجل لولیک الفرج*
دیدگاه ها (۱)

عمر به قیصر روم نامه نوشت که یا مسلمان شوید یا مهیای جنگ قی...

یه بنده خدایی تعریف میکرد:خواهرم اینا میخواستن واسه ورودی سا...

یار من یوسف نیا،اینجا کسی یعقوب نیست/لحظه ای چشمانشان از دور...

يک قرار معنوى:بياييم اين يک ماه باقى مانده تا بهار را ترک گن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط