حقیقت دموکراتیک نیست
گزارش شده بود این دختر که اهلِ کُره جنوبی است، به مدت صد و نَود روز، مقابلِ سفارتِ رژیمِ اشغالگر، به تنهایی به اعتراض ایستاده است. نمیدانم که این گزارش تا چه اندازه دقیق است، نمیدانم که آیا به واقع او، در تمامِ صد و نود روز تنها بوده است یا نه، اما بیایید تصور کنیم که تنها بوده؛ از این زیباتر؟ ایستادن برای حق، حتی اگر مجبور شدی، کاملاً تنها. حقیقت دموکراتیک نیست، و این دخترِ اهلِ کُره جنوبی، دارد این واقعیت مسلّم رو به یاد همهمان میآورد.
حقیقت ریاضیگونه است؛ به این معنی که فقط یک حقیقت وجود دارد. «تو» هستی که باید خود را با آن سازگار کنی، نه بالعکس. و اندیشهی بُنیانیِ «یک» دین، بر مبنای اندیشهی بُنیانیِ حقیقت بنا شده است. تو نمیتوانی میانِ دستوراتِ «یک» دین، هر کدام را که میپسندی انتخاب کُنی. اما بیایید تصور کنیم که تو میتوانی میانِ این دستورات، هر کدام را که میپسندی انتخاب کُنی؛ بیایید تصور کنیم که تو، تحت نظامِ مدیریتیِ لیبرال دموکراسی زندگی میکنی. در این صورت چطور معین میکنی «خوب» چیست؟ تحتِ نظامِ مدیریتی لیبرال دموکراسی، «خوب» محلِ گفتگو است و بنابراین، همانطور که در غرب شاهدید، ارزشهای «ثابت»ـی وجود ندارد. ارزشهایی وجود دارد و شاید این ارزشها شباهتهایی نیز با ارزشهای دینی داشته باشند، اما در نهایت این ارزشها «ساختهی دستِ بشر» هستند. تنها مشروعیتی که این ارزشها میتوانند کسب کنند، مشروعیتی است که حمایتِ اکثریت مردم میتواند به آنها بدهد. و بنابراین عاملِ تعیین کننده، چیزی است که مردم «میخواهند». و همانطور که مشاهده میکنید مردم متفاوت هستند؛ بعضی از آنها خواستارِ حقوقِ مربوط به سقطِ جنیناند، بعضی دیگر میخواهند جهان را به زیر سلطه خود در آورند. بدونِ خدا، تمامِ داراییِ شما هوا و هوسهای شماست و این هوی و هوسها، خدای شما میشوند «پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت خواهد کرد آیا پند نمى گیرید» (قرآن کریم، سورهی الجاثیه، ترجمه فولادوند).
حقیقت این قابلیت را دارد که بسیار بحثبرانگیز باشد، و نیز هنر. به باور من هنر باید براَنگیزاننده باشد، اما نه به این خاطر که هنجارهایِ اجتماعی را تضعیف میکند؛ باید براَنگیزاننده باشد، چراکه هنر به حقیقت اشارت دارد، و گاهی این اشارت، مترادف با هنجارشکنی است.
حقیقت ریاضیگونه است؛ به این معنی که فقط یک حقیقت وجود دارد. «تو» هستی که باید خود را با آن سازگار کنی، نه بالعکس. و اندیشهی بُنیانیِ «یک» دین، بر مبنای اندیشهی بُنیانیِ حقیقت بنا شده است. تو نمیتوانی میانِ دستوراتِ «یک» دین، هر کدام را که میپسندی انتخاب کُنی. اما بیایید تصور کنیم که تو میتوانی میانِ این دستورات، هر کدام را که میپسندی انتخاب کُنی؛ بیایید تصور کنیم که تو، تحت نظامِ مدیریتیِ لیبرال دموکراسی زندگی میکنی. در این صورت چطور معین میکنی «خوب» چیست؟ تحتِ نظامِ مدیریتی لیبرال دموکراسی، «خوب» محلِ گفتگو است و بنابراین، همانطور که در غرب شاهدید، ارزشهای «ثابت»ـی وجود ندارد. ارزشهایی وجود دارد و شاید این ارزشها شباهتهایی نیز با ارزشهای دینی داشته باشند، اما در نهایت این ارزشها «ساختهی دستِ بشر» هستند. تنها مشروعیتی که این ارزشها میتوانند کسب کنند، مشروعیتی است که حمایتِ اکثریت مردم میتواند به آنها بدهد. و بنابراین عاملِ تعیین کننده، چیزی است که مردم «میخواهند». و همانطور که مشاهده میکنید مردم متفاوت هستند؛ بعضی از آنها خواستارِ حقوقِ مربوط به سقطِ جنیناند، بعضی دیگر میخواهند جهان را به زیر سلطه خود در آورند. بدونِ خدا، تمامِ داراییِ شما هوا و هوسهای شماست و این هوی و هوسها، خدای شما میشوند «پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت خواهد کرد آیا پند نمى گیرید» (قرآن کریم، سورهی الجاثیه، ترجمه فولادوند).
حقیقت این قابلیت را دارد که بسیار بحثبرانگیز باشد، و نیز هنر. به باور من هنر باید براَنگیزاننده باشد، اما نه به این خاطر که هنجارهایِ اجتماعی را تضعیف میکند؛ باید براَنگیزاننده باشد، چراکه هنر به حقیقت اشارت دارد، و گاهی این اشارت، مترادف با هنجارشکنی است.
۷۵۶
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.