داستان های اخلاقی
#داستان_های_اخلاقی
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
⭕ ️کوچهی بیانتها
✍ از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت.
🔸 هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمیکرد.
🔹 میگفت: «این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه!»
📚 کتاب یادگاران11، ص8
_____________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
⭕ ️کوچهی بیانتها
✍ از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت.
🔸 هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمیکرد.
🔹 میگفت: «این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه!»
📚 کتاب یادگاران11، ص8
_____________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
۵۲۶
۱۱ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.