آه نگذار دل از غربت ایام بگیرد

آه! نگذار دل از غربت ایّام بگیرد
نی بزن دختر چوپان دلم آرام بگیرد

در هوای تو شکوفا شده نیزار که روزی
دم به دم شور شود، از لب تو کام بگیرد

طرح چشمان تو را در دل این باغ کشیدند
تا نگاهش کنی و خوشه‌ی بادام بگیرد

پهن کن دامن خود را که بهاری بشود دشت
بلکه از دامن گلدار تو الهام بگیرد

یا که در سایه‌ی بیدی بنشین شعر بخوان تا
بلبل از لهجه‌ی کُرمانجیِ تو وام بگیرد

قوری از چای ذغالیِ تو مست است همیشه
چشمه جوشیده که از دست خودت جام بگیرد

خسته ام، کاش در آغوش تو آرام بگیرم
دلخوشم قصّه‌ی من با تو سرانجام بگیرد
دیدگاه ها (۱)

فکر کنم داره خودشو آماده میکنه واسه جانشینی بعد از روحانی!لا...

حضرت عیسی می‌فرمایند:از تمام مردم ایران که تولد من هیچ ربطی ...

بجان خودم نباشه به مرگ این صد تن مرغ منجمد ریختم تو بازار قی...

تو خبرها آمده که چند کوهنورد تو برف و کولاک کوهها مفقود شدن،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط