دلنوشتهمن

#دلنوشته_من
و باز هم یک روز دیگر در انتظار دیدن تو گذشت...!
نمیدانم چندمین چهارشنبه ای ست که به هوای دیدنت می آیم،به هوای دیدنت می آیم و نیستی...
رفته رفته دیدار تو دارد برایم میشود آرزو،
مانند آرزوهای کودکی ام شیرین اما دست نیافتنی...
آرزویی مانند خانه ای بر روی یک ستاره؛
به عکس هایت خیره میشوم و با چشمان بارونی ام برایت مینویسم،
مینویسم از دیدارت،از حرفای های شیرینت،از چشمان روشنت و مینویسم از خنده هایت، همان خنده هایی که مرا عاشق کرد مینویسم از خنده هایت همان خنده هایی که روزی دلیل خندیدنم بود و حالا.....حالا با یادش دانه های باران بر تن خیابان های سرخ گونه ام می غلتند
و من جز انتظار کشیدن کاری زد دستم بر نمی آید..
منتظرت می مانم،
منتظرت می مانم تا آخرین لحظه مرگ،
تا آن روزی که خدا از بندگی ام بر تو خسته شود،
تا آن روزی که دستانت را در دستانم بگیرم و بر چشمات خیره شوم و از آرزو هایمان بنویسم..❤ 💫
#کپی_ممنوع
97/12/1
خیلی بده وقتی یه ماهه ندیده باشیش😔
دیدگاه ها (۳)

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

فک کن فراموشش کنییهو یع آهنگی ک نباید پلی بشه پلی میشه...!

ادامه کپشن توی کامنت هست بخون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط