هوشم به نگاهی برد جانانه چنین باید

هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید
یک جرعه خرابم کرد، پیمانه چنین باید
تا کرد بنا عشقت، افسانهٔ هجران را
در خواب فنا رفتم، افسانه چنین باید
از بس که غبار غم، از سینه بشد رُفته
تا زانوی دل گرد است، این خانه چنین باید
بیگانه به دور من، رخساره کند پنهان
رنجش نتوان کردن، بیگانه چنین باید
نادیده جمال او، مهرش ز دلم سر زد
ناکاشته می روید، این دانه چنین باید
می بینم و می جویم، می چینم و می ریزم
می خندم و می گریم، دیوانه چنین باید
در خون، جگرعرفی، می غلتد و می سوزد
در آتش خود رقصد، پروانه چنین باید
دیدگاه ها (۲)

میگویند تنهایی پوست آدم را کُلفت میکند!میگویند عشق دل آدم را...

🌸 "بیا ببینمت" مظلومانه ترین جمله دستوری درزبان فارسی است.....

.گوش کن چی میگم بهت!تو واسه من فقط یه دونه ای ،فقط خودت میتو...

ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ....ﻭﻟﯽﺍﺯ ﺁﻥ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط