دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست

رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد
وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست

#سعدےِ‌جان
دیدگاه ها (۳)

‌تو آمدی زمان خشکید در تب نگاهمانبوی صبح آمد دلم دچار شدبه ش...

هر بامداد تا نور مهر می د...

رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندشما را چه گنه بود؟ خطا کرد ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط