خب ی چیزیو بگم گایز..اینا فقط فیک هستن یا به قول بعضیا رم
خب یچیزیو بگم گایز..اینا فقط فیک هستن یا به قول بعضیا رمان یا داستان خب اسمش روش هست..فیک فیککککک و وقتی یه نفر اینو مینویسه به این دلیل نیست که داره اون طرفو یا اون ایدلو بد نام میکنه..نه اینجوری نیست..ولی اکه حتی حتییی یکمم اینجوری فکر میکنین به اصطلاح یعنی جنبه ندارین..پس ازتون خواهش میکنم که اینجور فیکهارو به دل نگیرید و به چشم یه رمان یا داستان ببینید)
love you (تک پارتی)
(ا.ت ویو)
دیدم با چشمای خونی وارد عمارت شد..دستمو گرفت بالای پشت بوم عمارت
_چیکار داری میکنی؟
+پس به من خیانت میکنی؟..اره؟
_تهیونگ..چیداری میگی؟
بلندم کرد گذاشت لبهی پرتگاه
+چطور همچین کاری کردییی؟ (داد)
_م..من هققق ب..به تو خی..انت نمیکنم..
با یه دست دستمو گرف هولم داد پایین محکم از دستاش گرفتم..
+هه..تو میدونی که الان دستتو ول میکنم درسته؟
_ن..هققق نه تهیونگگگ
تفگشو در اورد گذاشت روی پیشونیم..
+میدونی رحمی در کار نیست..درسته؟
(ویو تهیونگ)
با یه تیر خلاصش کردم...رفتم پایین روی تختم دراز کشیدم..خوابم برد..
با صدایی آشنا از خواب بیدار شدم..
×هیونگ..
بلند شدم با صدای خوابآلود جوابشو دادم..
+چیمیگی کوک؟..چرا اینوقت شب اومدی اینجا؟
×هیونگ..ا.ت کو؟
+عححححح کشتمش..
×شت..هیونگ..اون عکسا فتوشاپ بود..
+زر..نزن..
دوباره به خواب رفتم..
صبح بیدار شدم...رفتم پشتبوم نگاهمو به خون روی زمین دادم..دیشب یادم افتاد که کوک بهم گفت اون عکسا فتوشاپ بود خشکمزد..
+ی...یعنی من ا.ت رو کشتم؟..اونم وقتی بیگناه بود؟..
_من به تو خیانت نمیکنم...
همش صدای ا.ت تو ذهنم میومد..پامو گذاشتم رو لبهی پرتگاه اشکام سرازیر شدن..
×هیونگ نه!
لبخندی به کوک زدم و خودمو با پرت کردنم خلاص کردم..
love you (تک پارتی)
(ا.ت ویو)
دیدم با چشمای خونی وارد عمارت شد..دستمو گرفت بالای پشت بوم عمارت
_چیکار داری میکنی؟
+پس به من خیانت میکنی؟..اره؟
_تهیونگ..چیداری میگی؟
بلندم کرد گذاشت لبهی پرتگاه
+چطور همچین کاری کردییی؟ (داد)
_م..من هققق ب..به تو خی..انت نمیکنم..
با یه دست دستمو گرف هولم داد پایین محکم از دستاش گرفتم..
+هه..تو میدونی که الان دستتو ول میکنم درسته؟
_ن..هققق نه تهیونگگگ
تفگشو در اورد گذاشت روی پیشونیم..
+میدونی رحمی در کار نیست..درسته؟
(ویو تهیونگ)
با یه تیر خلاصش کردم...رفتم پایین روی تختم دراز کشیدم..خوابم برد..
با صدایی آشنا از خواب بیدار شدم..
×هیونگ..
بلند شدم با صدای خوابآلود جوابشو دادم..
+چیمیگی کوک؟..چرا اینوقت شب اومدی اینجا؟
×هیونگ..ا.ت کو؟
+عححححح کشتمش..
×شت..هیونگ..اون عکسا فتوشاپ بود..
+زر..نزن..
دوباره به خواب رفتم..
صبح بیدار شدم...رفتم پشتبوم نگاهمو به خون روی زمین دادم..دیشب یادم افتاد که کوک بهم گفت اون عکسا فتوشاپ بود خشکمزد..
+ی...یعنی من ا.ت رو کشتم؟..اونم وقتی بیگناه بود؟..
_من به تو خیانت نمیکنم...
همش صدای ا.ت تو ذهنم میومد..پامو گذاشتم رو لبهی پرتگاه اشکام سرازیر شدن..
×هیونگ نه!
لبخندی به کوک زدم و خودمو با پرت کردنم خلاص کردم..
۵.۰k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.