برای چند ثانیه تو موجودیت حرف های ی ادم گم شدم

برای چند ثانیه تو موجودیت حرف های ی ادم گم شدم
زل زدم به خودم تو قاب شیشه ای
ی سایه ی سیاه و عجیب
از اینک خودمو گم کردم ترسیدم
سعی کردم بلند شم برم تو جایی که ارومم میکنه
جایی که شهرو بیینم
خیابونا
مسیرا
ادما
من به کجا تعلق داشتم؟
به اکثر نوشته هایی که سبک رئالیستی دارن
یا به هنری که هیچ مخاطبی نداره
من کجای زندگی وایستادم؟
همینجوری که به شهر خیره ام
از ی نفر میخام بیاد بشینه کنارم
و سرمو بزارم رو شونش
و بدونم نه اون منو میشناسه
ن من اونو
و ی کم بخابم
#فرزانه_خروشی
دیدگاه ها (۱)

زندگی چیست به جز لحظه‌ خندیدنِ تو؟صبح یعنی که چراغانی‌ام از ...

دلم که برایت تنگ می شود زل میزنم به ماه...شاید تو یکی از همی...

آن باش که هستیو آن شو که توان بودنت هست #رابرت_لویی

چشمانم، لب خاموشیت که از اتصال قلبم به نگاهت سخن می گوید. #ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط