روز که شد، دستکشهایت را دستت کن و وسط رینگ بایست. با لبخن
روز که شد، دستکشهایت را دستت کن و وسط رینگ بایست. با لبخند، و با روی گشاده. مشت بزن، مشت بخور. تا جان داری، بجنگ. بعد مثل راکی بالبوآی راکی چهار، بایست گوشه رینگ و بگذار کتکت بزنند. مثل ابی در فیلم کندو، مثل رضا موتوری در انتهای قصه، مثل سلطان جلوی پرده سفيد. گاردت را باز بگذار و حسابی کتک بخور. آنقدر که صورتت ورم کند و چشمهایت بسته شود و نبینی نیم بیشتر مشتها را از کسانی میخوری که مشت زدن را و حتا ایستادن را خودت یادشان دادی. مشت بخور، از دوستت دارمی که نمی توانی بگویی، و از دوستت دارمی که نمی توانی بپذیری. از آدمی که نیست و هست، از آدمی که هست و نیست. از هم سفره و هم نمک و هم سفر. از شرایط. از روزگار. از زادگاه. از سن و سال. از رقیب. از رقیب، در جنگ نابرابر. از این که جای بدی از زمان و مکان زاده شده ای. مشت بخور، مشت بخور، مشت بخور.
مشت بخور. جنگجوی سربلند شکست خورده باش که از پا نمیفتد. کتک بخور، کتک بخور، کتک بخور. اسمش را بگذار زندگی، روزمرگی قسمت، اقبال. بوکسور بی مربی معلول باش که به اشتباه انداخته شده وسط رینگ سنگین وزن المپیک حرفه ای ها. صبور و متین، بی دفاع مثل بندری سقوط کرده، سربلند مثل سرداری که در آخرین نبرد تمام سربازانش مرده اند و شمشیر به دستهای آدمخوار به سمتش می آیند و به ابعاد درد فکر می کند، کوه در حال ریزش باش.
بعد، شب که از نیمه گذشت،همه که خوابیدند، تو بیدار بمان و روی صورتت یخ بگذار تا ورم بخوابد و کبودیها بروند. صبح که شد، دستکشهایت را دستت کن، و دوباره وسط رینگ بایست. به اولین سلام با لبخند جواب بده، و آماده اولین مشت شو. ادامه بده، تا شب، شب طولانی مذاب از راه برسد.
و در همه حال از یاد نبر برای بعضی درختها، چهار فصل سال پاییز است ....
مشت بخور. جنگجوی سربلند شکست خورده باش که از پا نمیفتد. کتک بخور، کتک بخور، کتک بخور. اسمش را بگذار زندگی، روزمرگی قسمت، اقبال. بوکسور بی مربی معلول باش که به اشتباه انداخته شده وسط رینگ سنگین وزن المپیک حرفه ای ها. صبور و متین، بی دفاع مثل بندری سقوط کرده، سربلند مثل سرداری که در آخرین نبرد تمام سربازانش مرده اند و شمشیر به دستهای آدمخوار به سمتش می آیند و به ابعاد درد فکر می کند، کوه در حال ریزش باش.
بعد، شب که از نیمه گذشت،همه که خوابیدند، تو بیدار بمان و روی صورتت یخ بگذار تا ورم بخوابد و کبودیها بروند. صبح که شد، دستکشهایت را دستت کن، و دوباره وسط رینگ بایست. به اولین سلام با لبخند جواب بده، و آماده اولین مشت شو. ادامه بده، تا شب، شب طولانی مذاب از راه برسد.
و در همه حال از یاد نبر برای بعضی درختها، چهار فصل سال پاییز است ....
۲۲.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.