چند سالِ بعد،
چند سالِ بعد،
تورا ميبينم،
با كسى كهـ گويا همسرت است..!
و يك كوچولوىِ دوست داشتنى كهـ دستت را گرفتهـ،
جا ميخورم و
هواىِ چشمانم يك آن بارانى ميشود،
همسرم دستم را ميفشارد و ميگويد:
طورى شدهـ؟
آلودگىِ هوا،و گرد و غبار براىِ يكبار هم كهـ شدهـ بهـ دردم ميخورد..
ميگويم گرد و غبار رفت تو چِشَم..!
يك آن برميگردى و
مرا ميبينى،
گويى وجودم را حس كردهـ اى!
هنوزهم وقتى آن چشمانِ درشت و قهوهـ اىِ را ميبينم از خود بى خود ميشوم :)
دخترت دستت را ول ميكند و بهـ سمتِ مغازهـ ى كنار خيابان ميدود ،
اسمِ مرا صدا ميزنى و ميگويى:آرامتر..!
همسرم پردهـ ى افكارم را ميشكافد:
-حواست كجاست؟
+همينجا
سرم را برميگردانم
نيستى...
#افسون🧡🍁
تورا ميبينم،
با كسى كهـ گويا همسرت است..!
و يك كوچولوىِ دوست داشتنى كهـ دستت را گرفتهـ،
جا ميخورم و
هواىِ چشمانم يك آن بارانى ميشود،
همسرم دستم را ميفشارد و ميگويد:
طورى شدهـ؟
آلودگىِ هوا،و گرد و غبار براىِ يكبار هم كهـ شدهـ بهـ دردم ميخورد..
ميگويم گرد و غبار رفت تو چِشَم..!
يك آن برميگردى و
مرا ميبينى،
گويى وجودم را حس كردهـ اى!
هنوزهم وقتى آن چشمانِ درشت و قهوهـ اىِ را ميبينم از خود بى خود ميشوم :)
دخترت دستت را ول ميكند و بهـ سمتِ مغازهـ ى كنار خيابان ميدود ،
اسمِ مرا صدا ميزنى و ميگويى:آرامتر..!
همسرم پردهـ ى افكارم را ميشكافد:
-حواست كجاست؟
+همينجا
سرم را برميگردانم
نيستى...
#افسون🧡🍁
۲.۰k
۰۸ مهر ۱۳۹۹