مافیای شب 🖤🖤🌌 part 5
مافیای شب 🖤🖤🌌 part 5
( فلش بک به وقتی که رسیدن به مراسم)
( ویو ا/ت)
_ اینارو بزارید داخل گوشتون با اینا باهم در ارتباطیم اوکی؟
همه: اوکی
_ خب جونگ کوک لیا شما اول باید برید داخل
جونگ کوک و لیا: ما ؟
@ نه پس ما ، برید دیگه
_ بابا یکم دل بدین به کار دست های همدیگرو بگیرید تا کسی شک نکنه
جونگ کوک و لیا خجالت زده به هم نگاه می کردن و رفتن داخل
^ واییی ببین چه قدر به هم میان
× موافقم ( این علامت یونگی بود دیه؟)
_ خیلی خب شما برید پشت بوم ما هم دنبالتون میام
با طناب از ساختمان رفتیم بالا که رسیدیم به پشت بوم.
یونا و یونگی لبتاب ها شون را در آوردن و شروع به هک کردن سیستم امنیتی شدن
من و تهیونگ هم حوصلمون سر رفته بود نشسته بودیم آسمان را نگاه می کردیم.
( ویو جونگ کوک)
وقتی لیا را دیدم حسم از قبل بهش بیشتر شد باورم نمیشه اون دقیقا شکل پرنسس ها شده بود. رفتیم داخل حس کردم خیلی استرس داره گفتم :
٪ حالت خوبه بیبی گرل؟
= چی گفتی؟
٪ باید عادی رفتار کنیم دیگه
= اوکی
٪ ببین تو حواس نگهبانا را پرت میکنی و یه جوری میکشونی شون سمت اتاق بعد من از توجیب اونا کلید را در میارم و در را قفل میکنیم که نتونن بیان بیرون . اوکی؟
= باشه
خلاصه لیا رفت سمت نگهبانا و یکم هات بازی دراورد و گفت:
= اوممم ددی اینجا که نمیشه که
نگهبانه: چرا نمیشه؟
چون اینجا دوربینا مارو می گیرن پس بیا بریم توی اون اتاق که دوربین نداله
نگهبانه: با کمال میل
لیا و نگهبانه رفتن توی اون اتاق و نگهبانه لیا رو چسبوند به دیوار و داشت بدنش رو لمس می کرد که یهو جونگ کوک با اسلحه به مرده شلیک کرد و مرد
٪ دفعه آخرت باشه به دوست دختر من دست میزنی
کوک دست لیا رو گرفت و از اتاق اومدن بیرون
نگهبانا ی دیگه که خبر دار شدن همه رفتن سمت اتاق وقتی رفتن داخل کوک یواشکی در رو بست و قفل کرد بعد با ایرپادی که توی گوشش بود به تهیونگ گفت که قضیه نگهبانا حله.
( ویو تهیونگ )
انقدر این دوتا ( یونا و یونگی) طولش داده بودن که ا/ت خوابش برده بود نشسته خوابیده بود که یهووو افتا روی پای من منم خابم گرفته بود نشسته خوابیدم
( تهیونگ نشسته خوابیده بود ا/ت سرش رو گذاشته بود روی پای تهیونگ خوابیده بود)
نیم ساعت گذشت که یهوووو یونا داد زد:
^ بیداررررر شیننننننن
ا/ت وقتی دید روی پای تهیونگه یهو پاشد سرش خورد به بینی تهیونگ
@ چتهههههه روانیییی دماغمو داغون کردییی
_ من اینجا چیکار می کنممممم؟
@ به من چه ! خودت افتادی رو پاهام وقتی خواب بودی اههه
_ تقصیر این دو تا شل مغزه که انقدر طولشش دادن!!
^ ( عکس ا/ت و تهیونگ و نشون داد وقتی خواب بودن) شبیه کاپلا بودین خیلی به هم میایننن!
_ یونااااااااا پاکش میکنی یا از این دنیا پاکت میکنممممم
^ خیلی خوببب باشه اههه
( فلش بک به وقتی که رسیدن به مراسم)
( ویو ا/ت)
_ اینارو بزارید داخل گوشتون با اینا باهم در ارتباطیم اوکی؟
همه: اوکی
_ خب جونگ کوک لیا شما اول باید برید داخل
جونگ کوک و لیا: ما ؟
@ نه پس ما ، برید دیگه
_ بابا یکم دل بدین به کار دست های همدیگرو بگیرید تا کسی شک نکنه
جونگ کوک و لیا خجالت زده به هم نگاه می کردن و رفتن داخل
^ واییی ببین چه قدر به هم میان
× موافقم ( این علامت یونگی بود دیه؟)
_ خیلی خب شما برید پشت بوم ما هم دنبالتون میام
با طناب از ساختمان رفتیم بالا که رسیدیم به پشت بوم.
یونا و یونگی لبتاب ها شون را در آوردن و شروع به هک کردن سیستم امنیتی شدن
من و تهیونگ هم حوصلمون سر رفته بود نشسته بودیم آسمان را نگاه می کردیم.
( ویو جونگ کوک)
وقتی لیا را دیدم حسم از قبل بهش بیشتر شد باورم نمیشه اون دقیقا شکل پرنسس ها شده بود. رفتیم داخل حس کردم خیلی استرس داره گفتم :
٪ حالت خوبه بیبی گرل؟
= چی گفتی؟
٪ باید عادی رفتار کنیم دیگه
= اوکی
٪ ببین تو حواس نگهبانا را پرت میکنی و یه جوری میکشونی شون سمت اتاق بعد من از توجیب اونا کلید را در میارم و در را قفل میکنیم که نتونن بیان بیرون . اوکی؟
= باشه
خلاصه لیا رفت سمت نگهبانا و یکم هات بازی دراورد و گفت:
= اوممم ددی اینجا که نمیشه که
نگهبانه: چرا نمیشه؟
چون اینجا دوربینا مارو می گیرن پس بیا بریم توی اون اتاق که دوربین نداله
نگهبانه: با کمال میل
لیا و نگهبانه رفتن توی اون اتاق و نگهبانه لیا رو چسبوند به دیوار و داشت بدنش رو لمس می کرد که یهو جونگ کوک با اسلحه به مرده شلیک کرد و مرد
٪ دفعه آخرت باشه به دوست دختر من دست میزنی
کوک دست لیا رو گرفت و از اتاق اومدن بیرون
نگهبانا ی دیگه که خبر دار شدن همه رفتن سمت اتاق وقتی رفتن داخل کوک یواشکی در رو بست و قفل کرد بعد با ایرپادی که توی گوشش بود به تهیونگ گفت که قضیه نگهبانا حله.
( ویو تهیونگ )
انقدر این دوتا ( یونا و یونگی) طولش داده بودن که ا/ت خوابش برده بود نشسته خوابیده بود که یهووو افتا روی پای من منم خابم گرفته بود نشسته خوابیدم
( تهیونگ نشسته خوابیده بود ا/ت سرش رو گذاشته بود روی پای تهیونگ خوابیده بود)
نیم ساعت گذشت که یهوووو یونا داد زد:
^ بیداررررر شیننننننن
ا/ت وقتی دید روی پای تهیونگه یهو پاشد سرش خورد به بینی تهیونگ
@ چتهههههه روانیییی دماغمو داغون کردییی
_ من اینجا چیکار می کنممممم؟
@ به من چه ! خودت افتادی رو پاهام وقتی خواب بودی اههه
_ تقصیر این دو تا شل مغزه که انقدر طولشش دادن!!
^ ( عکس ا/ت و تهیونگ و نشون داد وقتی خواب بودن) شبیه کاپلا بودین خیلی به هم میایننن!
_ یونااااااااا پاکش میکنی یا از این دنیا پاکت میکنممممم
^ خیلی خوببب باشه اههه
۲.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.