شیفت شب
وقتی از شیفت شب حرف میزنم منظورم قطعات عاشقانه شعر نیست...
وقتی از شیفت شب حرف میزنم یعنی افطاری خوردن آخر وقت و با عجله...
یعنی وقتی داری سحری میخوری با هر زنگی از جا بلند شی و بری نمونه تحویل بگیری و آزمایش بذاری...
یعنی ساعت 11:30 به زور بخوابی و ساعت 2 بیدار شی...
یعنی ساعت 2:30 بری آشپزخونه سحری بگیری و تا ساعت 4:30 حتی فرصت نکنی ببینی غذا چی هست...
یعنی تو باشی و سکوت...
تو باشی و هجوم خاطرات کسی که نیست...
شیفت شب یعنی یه فرصت کوتاه تنهایی برای دیدن چندتا تیکه کوتاه فیلم...
شیفت شب یعنی جای قطره های اشک زیر میز کوتاه غذاخوری اتاق استراحت...
شیفت شب یعنی از ساعت 2:30 تا 7:30 دویدن و وسط دویدنها با خدا حرف زدن...
یعنی مرور مناجاتهای کوتاه و نصف و نیمه...
شیفت شب یعنی وقتی داری از بیمارستان میزنی بیرون حتی توان قدم برداشتن نداری...
شیفت شب یعنی معده درد و تهوع بخاطر غذاخوردنهای اورژانسی...
اما من شیفت شب رو دوست دارم....
بخاطر اون خلوت نابی که هیچ جا نصیب آدم نمیشه...
بخاطر گوش دادن بار هزارم به صدای کسی که دیگه نیست...
بخاطر حرف زدنهای درگوشی و نامه های بی مقصدی که مخاطبش مدتهاست اسباب کشی کرده...
من شیفت شب رو بخاطر تو دوست دارم...
با همه سختیاش...
بخاطر همون چند دقیقه تنهایی نابش...
بخاطر خلوتم با خاطراتت...
و به خاطر اشکهایی که در نبودت میریزم...
وقتی از شیفت شب حرف میزنم یعنی افطاری خوردن آخر وقت و با عجله...
یعنی وقتی داری سحری میخوری با هر زنگی از جا بلند شی و بری نمونه تحویل بگیری و آزمایش بذاری...
یعنی ساعت 11:30 به زور بخوابی و ساعت 2 بیدار شی...
یعنی ساعت 2:30 بری آشپزخونه سحری بگیری و تا ساعت 4:30 حتی فرصت نکنی ببینی غذا چی هست...
یعنی تو باشی و سکوت...
تو باشی و هجوم خاطرات کسی که نیست...
شیفت شب یعنی یه فرصت کوتاه تنهایی برای دیدن چندتا تیکه کوتاه فیلم...
شیفت شب یعنی جای قطره های اشک زیر میز کوتاه غذاخوری اتاق استراحت...
شیفت شب یعنی از ساعت 2:30 تا 7:30 دویدن و وسط دویدنها با خدا حرف زدن...
یعنی مرور مناجاتهای کوتاه و نصف و نیمه...
شیفت شب یعنی وقتی داری از بیمارستان میزنی بیرون حتی توان قدم برداشتن نداری...
شیفت شب یعنی معده درد و تهوع بخاطر غذاخوردنهای اورژانسی...
اما من شیفت شب رو دوست دارم....
بخاطر اون خلوت نابی که هیچ جا نصیب آدم نمیشه...
بخاطر گوش دادن بار هزارم به صدای کسی که دیگه نیست...
بخاطر حرف زدنهای درگوشی و نامه های بی مقصدی که مخاطبش مدتهاست اسباب کشی کرده...
من شیفت شب رو بخاطر تو دوست دارم...
با همه سختیاش...
بخاطر همون چند دقیقه تنهایی نابش...
بخاطر خلوتم با خاطراتت...
و به خاطر اشکهایی که در نبودت میریزم...
۸.۲k
۲۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.