دوست دختر اجاره ای
جلوم وایساد یکم تعجب کردم اون اقای کیم بود
ویو تهیونگ
رفتم بار که یک دختر خوشگل سفارشم رو گرفت و رفت سفارشم رو که اورد بهش گفتم بیا یک لحظه بشین قبول کرد بشینه بهش گفتم میشه دوست دخترم بشی که گفت اقای کیم من مثل هرزه های اطراف تون نیستم و رفت به بادیگاردم گفت م. که تعقیبش کنه و خودم هم همراش رفتم دیدم رفت مغازه و اومد بیرون و رفت خونه بعد اومد بیرون که به بادیگاردم گفتم بره پیش دختره فکر کنم اسمش ا/ت که یک لحظه تعجب کرد در باز شد و منو دید
ویو ا/ت
یهو یک ماشین گرون قیمت جلوم وایساد حتی اسمش هم نمی دونستم در ماشین باز شد و اقای کیم رو دیدم
و بهش گفتم
ا/ت: اقای کیم شما اینجا چه کار می کنید
تهیونگ: بیا داخل ماشین بشین تا باهام حرف بزنیم
ا/ت: چاره ای نداشتم سوار ماشین شدم
تهیونگ: رو به راننده کردم و گفتم حرکت کن
راننده چشمی گفت و حرکت کرد
تهیونگ: خانم ا/ت. من به اجبار خانوادم مجبورم ازدواج کنم و اگر تا فردا کسی رو به اونا معرفی نکنم
مجبورم با دختر خالم ازدواج کنم اون هم یک هرزه بیش نیست و وقتی که تو بار بودیم منظورم این بود که یک ازدواج قرار دادی داشته باشیم هم تو از دست فیلیکس راحت میشی هم من از دختر خالم
ا/ت: شما فیلیکس رو از کجا میشناسید
تهیونگ: من از همه اسرار زندگیت خبر دارم و خودت خوب میدونی من ادم معروف و پولداری هستم پس ادم هایی هست که این موارد رو بهم بگه حالا نظرت چیه
ا/ت: به نظرم پیشنهاد خوبی میاد اما به یک شرط نباید بهم دست بزنید بوسم نمی کنید اگر این موارد رو قبول دارید منم انجام میدم
تهیونگ: اوکی مشکلی نیست ولی اگر مجبور بودم چی
ا/ت: اون دیگه مشکل شماست نه من
تهیونگ: باشه مشکلی نیست می خوای الان بیای عمارت من یا می خوای بری خونه
ا/ت: میرم خونه ولی شما چجوری میخواید جلوی پدرو مادرم رو بگیرید که با فیلیکس ازدواج نکنم
تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من.....
بروبچ لایک نکردید فدا سرتون فالو نکردین فدا سرتون حداقل یک کامنت بزارید انگیزه بگیرم
ویو تهیونگ
رفتم بار که یک دختر خوشگل سفارشم رو گرفت و رفت سفارشم رو که اورد بهش گفتم بیا یک لحظه بشین قبول کرد بشینه بهش گفتم میشه دوست دخترم بشی که گفت اقای کیم من مثل هرزه های اطراف تون نیستم و رفت به بادیگاردم گفت م. که تعقیبش کنه و خودم هم همراش رفتم دیدم رفت مغازه و اومد بیرون و رفت خونه بعد اومد بیرون که به بادیگاردم گفتم بره پیش دختره فکر کنم اسمش ا/ت که یک لحظه تعجب کرد در باز شد و منو دید
ویو ا/ت
یهو یک ماشین گرون قیمت جلوم وایساد حتی اسمش هم نمی دونستم در ماشین باز شد و اقای کیم رو دیدم
و بهش گفتم
ا/ت: اقای کیم شما اینجا چه کار می کنید
تهیونگ: بیا داخل ماشین بشین تا باهام حرف بزنیم
ا/ت: چاره ای نداشتم سوار ماشین شدم
تهیونگ: رو به راننده کردم و گفتم حرکت کن
راننده چشمی گفت و حرکت کرد
تهیونگ: خانم ا/ت. من به اجبار خانوادم مجبورم ازدواج کنم و اگر تا فردا کسی رو به اونا معرفی نکنم
مجبورم با دختر خالم ازدواج کنم اون هم یک هرزه بیش نیست و وقتی که تو بار بودیم منظورم این بود که یک ازدواج قرار دادی داشته باشیم هم تو از دست فیلیکس راحت میشی هم من از دختر خالم
ا/ت: شما فیلیکس رو از کجا میشناسید
تهیونگ: من از همه اسرار زندگیت خبر دارم و خودت خوب میدونی من ادم معروف و پولداری هستم پس ادم هایی هست که این موارد رو بهم بگه حالا نظرت چیه
ا/ت: به نظرم پیشنهاد خوبی میاد اما به یک شرط نباید بهم دست بزنید بوسم نمی کنید اگر این موارد رو قبول دارید منم انجام میدم
تهیونگ: اوکی مشکلی نیست ولی اگر مجبور بودم چی
ا/ت: اون دیگه مشکل شماست نه من
تهیونگ: باشه مشکلی نیست می خوای الان بیای عمارت من یا می خوای بری خونه
ا/ت: میرم خونه ولی شما چجوری میخواید جلوی پدرو مادرم رو بگیرید که با فیلیکس ازدواج نکنم
تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من.....
بروبچ لایک نکردید فدا سرتون فالو نکردین فدا سرتون حداقل یک کامنت بزارید انگیزه بگیرم
- ۳۷.۶k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط