تا چند روز کمتر در اینجا فعالیت خواهم کرد!
چند روز پیش داشتم با بابا درباره تجربه های سیاسیش حرف میزدم. مثل همیشه با حوصله و شیرین برام از خاطراتش تعریف میکرد؛ توی این موضوعات زیاد باهم گفتوگو میکنیم. تعریف میکرد: «سال 92 خیلی از ارتباطهام خراب شد؛ خیلی از رفاقتهام دیگه مثل قبل نشد؛ صمیمیتم با خیلی از آدمای قدیمی دیگه جوش نخورد.
همهش بخاطر این بود که رأی من #قالیباف بود و براش شبانه روز تبلیغ میکردم؛ منتها فرق تبلیغ کردنِ من با تبلیغ کردنِ اونا این بود که من رسانهای بودم، یسری رسانه ها بالطبع دست من بود و من از این فرصت برای تبلیغ استفاده میکردم؛ ولی اونا نفوذِ منو نداشتن تا بتونن برای #فلانی تبلیغ کنن. برا همین بجای اینکه با عقیده من مخالفت کنن شروع کردند به تخریب خودم و اذیت کردنم؛ ایمیل های خطرناک میزدن، بهم میگفتن تو #منحرف شدی، با اکانت های فیک بهم فحاشی میکردن و از این جور کارا...»
یهلحظه حواسم به خودم جمع شد دیدم انگار منم اینجوری شدم! بهش گفتم: «خیلی جالبه! این اتفاقایی که برای شما سال 92 افتاده الان شبیهش با شدت کمتر داره برا من میفته! از وقتی که فهمیدم جای اشتباهی ایستاده بودم و آدمِ درست رو پیدا کردم از طرف #بعضی از آدمای دورَم طرد شدم. من نفوذ شمارو نداشتم که بخوام تبلیغ آنچانی برا کسی بکنم؛ ولی صرف اینکه #تغییر موضع دادم و حرف هام به مذاقشون خوش نیومد تخریب های شخصیتی شروع شد، توهین ها شروع شد، طرد شدن ها شروع شد و...»
یه نگاهی بهم کرد؛ یجوری که انگار با نگاهش بهم میگفت: پسرِ خودمی دیگه! بعدش بهم گفت: «طرف #حق رو گرفتن تاوان داره؛ تاوانش هم همین اتفاقاییه که داره برات میفته. اصلا ناراحتش نباش که داری درست میری»
حقیقتا عجیب دلگرم شدم؛ از خودم، از راهم، از #بابا
با اینکه صحنه سیاسی کشور مارو نقطه مقابل #رائفی_پور قرار داده ولی یه جملهش هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه؛ میگفت: «ما اصن اومدیم توی این مسیر که #فحش بخوریم! هرچقدر بیشتر توهین و تخریب بشنویم ثابتقدم تر میشیم»
آره آقای نمکپاره! اینجوریاس...
پینوشت: عکس مربوط به رأی پرماجرای بابا سال 92 به #حاج_باقر_قالیباف که نمکپاره کوچولو انداختش توی صندوق :)
همهش بخاطر این بود که رأی من #قالیباف بود و براش شبانه روز تبلیغ میکردم؛ منتها فرق تبلیغ کردنِ من با تبلیغ کردنِ اونا این بود که من رسانهای بودم، یسری رسانه ها بالطبع دست من بود و من از این فرصت برای تبلیغ استفاده میکردم؛ ولی اونا نفوذِ منو نداشتن تا بتونن برای #فلانی تبلیغ کنن. برا همین بجای اینکه با عقیده من مخالفت کنن شروع کردند به تخریب خودم و اذیت کردنم؛ ایمیل های خطرناک میزدن، بهم میگفتن تو #منحرف شدی، با اکانت های فیک بهم فحاشی میکردن و از این جور کارا...»
یهلحظه حواسم به خودم جمع شد دیدم انگار منم اینجوری شدم! بهش گفتم: «خیلی جالبه! این اتفاقایی که برای شما سال 92 افتاده الان شبیهش با شدت کمتر داره برا من میفته! از وقتی که فهمیدم جای اشتباهی ایستاده بودم و آدمِ درست رو پیدا کردم از طرف #بعضی از آدمای دورَم طرد شدم. من نفوذ شمارو نداشتم که بخوام تبلیغ آنچانی برا کسی بکنم؛ ولی صرف اینکه #تغییر موضع دادم و حرف هام به مذاقشون خوش نیومد تخریب های شخصیتی شروع شد، توهین ها شروع شد، طرد شدن ها شروع شد و...»
یه نگاهی بهم کرد؛ یجوری که انگار با نگاهش بهم میگفت: پسرِ خودمی دیگه! بعدش بهم گفت: «طرف #حق رو گرفتن تاوان داره؛ تاوانش هم همین اتفاقاییه که داره برات میفته. اصلا ناراحتش نباش که داری درست میری»
حقیقتا عجیب دلگرم شدم؛ از خودم، از راهم، از #بابا
با اینکه صحنه سیاسی کشور مارو نقطه مقابل #رائفی_پور قرار داده ولی یه جملهش هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه؛ میگفت: «ما اصن اومدیم توی این مسیر که #فحش بخوریم! هرچقدر بیشتر توهین و تخریب بشنویم ثابتقدم تر میشیم»
آره آقای نمکپاره! اینجوریاس...
پینوشت: عکس مربوط به رأی پرماجرای بابا سال 92 به #حاج_باقر_قالیباف که نمکپاره کوچولو انداختش توی صندوق :)
- ۴۵.۰k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط