پنداشتی که کوره ی سوزان عشق من

پنداشتی که "کوره ی سوزان" ، عشق من
دور از نگاه گرم تو، خاموش می شود؟

پنداشتی که یاد تو ، این یاد دلنواز !
در تنگنای سینه، فراموش می شود؟!

تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو، شب ها سحر کنم !

تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو را، تاج سر کنم !

روزی که پیک مرگ، مرا می برد به گور
من شب چراغ عشق تو را ، نیز می برم
دیدگاه ها (۱)

بی جنبه قلب من استبا لبخندت لبریز شادیبا اخمت پرازغمبانگاهت ...

همیشـــهباهاتمـــــــــقسم میخورمــــــــــ

امروز برایت مینویسم تـو نوبرانه ترین میوه ی بهار منی منعاشقا...

با خیالت شعر گفتن شیر میخواهد نفسدل به دریاها زدن تدبیر میخو...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

ای حسیـن!در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ، می ‌ب...

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط