رمان

EXETIOR 3
؟؟؟: حالش خوبه؟
دکتر بیمارستان : نمیدونم ولی حالش فکر نکنم خوب شه آن میمیره
خبببب بیا از گذشته به آینده بیایم بچه ها 🤠
تیلز : اووو داخل آزمایشگاه چه خوبه
امی : امیدوارم سونیک حالش خوب باشه
صدای ناکلز از هندسفری آمدند : بچه ها بیرون هنوز آمنه مواظب باشید داخل پر هست
‌در همین لحظه
دکتر سی : آن روباه رو میبینی
دکتر تی : آره
دکتر سی: باید بهش امپول بی هوشی بزنیم تو حواس اشون رو پرت کن
دکتر تی : باش
بعد رفت پیش اینا
دکتر تی : سلاممممم اینجا کاری داشتید
تیلز : امم سلام شما؟ ما اینجا دنبال دوستمان میگردیم سونیک
در همین لحظه
دکتر سی : بگیر
تیلز : ایی
امی : نهههه
خب هر دوتاشون بیهوشن
در همین لحظه
دکتر بی : همممممم سونیک داره تبدیل میشه البته هنوز کامل نشده
دکتر و: میتوانیم بیدارش کنیم
دکتر بی : نمیدونم
در همین لحظه دویدند دکتر تی
دکتر تی : دکتر بی ما دوست های سونیک رو گرفتیم یه روباه و یه خارپشت صورتی
دکتر بی : خوبه هاهاها
دکتر و : امممم الان چی بهش بگم اممم
یهو سونیک یا بگیم اگزطیور بلند میشه
اگزطیور : فکر کردی میزارم فرار کنی
اگزطیور هم گردنش رو شکست هم پاشو خودکار رو از جیب دکتر ورداشت و کرد تو چشم و گلو اش و آن دکتر تقریبا مرد
اگزطیور داشت خون اش رو می‌خورد که چند تا دکتر وقتی آمدند ولی خب اگزطیور آن ها هم کشت
اگزطیور : خب این آسون بود
دکتر بی پشت شیشه بود گفت
دکتر بی : خب اگزطیور میبینم قابلیت های زیادی داری اما هنوز که کامل نشدی پس منم واست جایزه دارم
دکتر بی : روباه رو بفرستین داخل
دکتر سی : مطمئنی
دکتر بی : آره 😡😈
تیلز : سونیک تو چرا این شکلی شدی
اگزطیور تغییر شکل به سونیک داد
گفت
اگزطیور : اممممم اشتباه دیدی خیره
تیلز چشماش رو مالید گفت : آره حتما
تیلز : فکر کرد سونیک هست بغل اش کرد
اما خب آن نمیدونست که یک شیطان رو بغل کرده
یه دفعه اگزطیور شکل خودش شد و شکم تیلز رو پاره کرد و یه چشمش رو کور کرد
دکتر بی نمی‌دونست که اگزطیور می‌توانه دوستش رو تبدیل به اگزه کنه
اگزطیور گفت : خداحافظ دوست من قراره دوباره زنده شی
اگزطیور میخواست اینکار رو بکنه که بیهوش شد
بعضی از دکتر ها می‌خواستند تیلز رو ببرند که یهو سونیک به خودش آمد و واسه تیلز گریه کرد
همممممم بچه ها اگزطیور هنوز کل وجود اش رو فرا نگرفته بود و اینکه نصف بود
خب برگردیم سر داستان
منطقه دکتر اگمن
شدو : اگمن من تو رو میکشم
اگمن : شدو تقصیر من نیست الان دیر نیست که سونیک رو نجات بدی
رژ: شدو آروم باش
ماریا داخل زهن شدو
ماریا : من میدونم که تو میتوانی سونیک رو نجات بدی شدو من بهت اعتماد دارم
شدو غیب میشه با کیاس امرلد
و............
این داستان ادامه دارد
خبببب بچه ها اینکی رمان رو حداقل به 20 تا لایک برسونید
دیدگاه ها (۴)

Gacha life 2

Gacha

رمان جدید

هم چین کاری رو با دوستام کردم بچه ها یه زمانی منم 30 تا لایک...

خطوط موازی

تحت تعقیب

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط