دفتری بود که گاهی من و تو

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!


@D_F
دیدگاه ها (۴)

طوری بخندکه حتی تقدیر شکستش را بپذیرد،طوری عشق بورزکه حتی تن...

#پاک کنید#گذشته‌ی تمام شده را...اگر عکسی داریدکه شمارا به عم...

هوای یکدیگر را داشته باشیددل نشکنیدقضاوت نکنیدهنجارهای زندگی...

#فکر می‌کردم آدمها همان طور که آمده اندمی‌روند،نمیدانستم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط