فڪرها توے سَرَم می چرخند
دلم شور میزَنَد
نگرانم، میترسم
به همه فعلهایے فڪر میڪنم
ڪه اگر یک "ن" نفے اولشان پیدا شود
چقدر مرا بهم میریزد...
از "نمیشودها و نشدها"
میترسم...
یاد تـــو میافتم
به تـــو فڪر میڪنم
به این ڪه اگر بخواهے میشود
اگر نخواهے نه...
میشَوَد بخواهی؟!
میشَوَد خواستههاے من
در مسیرِ همان چیزهایے باشد
ڪه تـــو برایم میخواهی؟!
میشَوَد دلم راضے باشد به آنچه میخواهی؟
یادِ "امین الله" میافتم و این فرازش؛
اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً
بِقَدَرِڪ راضِيةً بِقَضآئِک ...
خدايا قرار ده نفس مرا
آرام به تقديرت و خوشنود به قضايت...
به تـــو فڪر میڪنم ڪه اگر بخواهی،
اگر بگویے باش میشود...
به تـــو فڪر میڪنم، ڪه مرا بَلَدی
و از من به من دلسوزترے و مهربانتر...
آرام میشَوَم، به یادِ تـــو آرامتَرَم...
که جز با یادِ تـــو، دلها آرام نگیرند...
أَلاَ بِذِڪْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبْ
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.