شعر مهدوی
#شعر_مهدوی
امروز آقا بی تو جور دیگری بود
حتی نگاه یاس ها نیلوفری بود
خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد
انگار بین رختخوابش بستری بود
بر شانه های شمع ها در اول صبح
تابوت یک پروانهی خاکستری بود
وضعیت آب و هوا مثل همیشه
مثل هوای جمعهی پشت سری بود
اینکه غروب است و کمی بارانیم، نه
از اوّلش هم روز گریه آوری بود
در چشم هایم، التماس آخرینم
ما را به سمت "چشم هایت می بری" بود
این سال هشتاد و چهار شمسی ما
آقا چه می شد سالِ خورشیدیتری بود
علی اکبر لطیفیان
امروز آقا بی تو جور دیگری بود
حتی نگاه یاس ها نیلوفری بود
خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد
انگار بین رختخوابش بستری بود
بر شانه های شمع ها در اول صبح
تابوت یک پروانهی خاکستری بود
وضعیت آب و هوا مثل همیشه
مثل هوای جمعهی پشت سری بود
اینکه غروب است و کمی بارانیم، نه
از اوّلش هم روز گریه آوری بود
در چشم هایم، التماس آخرینم
ما را به سمت "چشم هایت می بری" بود
این سال هشتاد و چهار شمسی ما
آقا چه می شد سالِ خورشیدیتری بود
علی اکبر لطیفیان
۲۸۳
۲۹ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.