وقتی میان خون و آتش،صدایت، دل سنگ را میلرزاندو پاهای تاول زده ات، سختی ها را گلایه میکرد،همه چشمها کور بودند ودلها سنگینتر از آن بود که بار سنگین دلت را سبکتر کند