میگم حبیب این آدمم جونور عجیبیهها

- میگم حبیب، این آدمم جونور عجیبیه‌ها...
باید فرار کرد ازش؛ هان، نظرت؟

- آره جمشید، فرار کن... فرار کن که من، خیلی وقته فرار کردم از جنگلشون!

- بی‌دلبر؟ بی‌دلبر که نمیشه!

- میشه، دیوونه... ببین قبرستونو، ببین شده!

- اِ ، آره چقدرم زیادن، پس وقتی رفتنی شدم میگم که بیای بدرقه.

- دِ نه، نشد... لو میری آدم ساده، لو میری!

- باشه پس بی‌خبر برم؟ فرار بی‌خبر، دلبر دق نکنه؟

- برو، بی‌خبر... بی‌خدافظی.
دلبر هم دلش گشاد میشه برات، نخور غصه اونو... تنها‌ نمیمونه... دیر یا زود یادش میره!

💦
دیدگاه ها (۹۳)

هر‍کس‌که‌‍حـرفِ‌‌مهربو‍نی‌زد؛تو‌‍دستایِ‌سردش‍ ‌‍تفنگی‌داشت‍!...

من‌ یه زن معمولی‌ام، با غمای معمولی!باس همین فردا دو تا النگ...

-جرئتشو داری منو با زخمآیی ک هیشوخ خوب نمیشن دوس داشه باشی‍ ...

ازش پرسیدم: پدر جان، آدم برای رفتن چقدرباید مطمئن باشد؟گفت: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط