سیب سرخی به من بخشید و رفت

سیب سرخی به من بخشید و رفت 
ساقه سبز مرا او چید و رفت 

عاشقیهای مرا باور نکرد 
عاقبت بر عشق من خندید و رفت
دیدگاه ها (۳)

شب است و سیاهی جیغ می کشد ، ناخنهایش هنوز بر تنم سنگینی می ک...

صبح صدایت کردماصلا به روی خودم نیاوردمکه نیستی#حسین#معروفی

شعر را گاهی باید سیاه سرود ۰۰۰ سیاه به رنگ گیسوان زنی که واژ...

در دنیاے آنها چیزے به نام جنگ و خشونت وجو ندارد , شاید براے ...

مرا ببوس...با گل سرخی کهشبنم روی آن نشسته  با لبهائی گرم چون...

دل به دستت داده‌ام ، مشکل که برگردانیمچند وقتی میشود ، دور ا...

آیینه پرسید که چرا دیر کرده استنکند دل دیگری او را اسیر کرده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط