چرا من¿

چرا من¿
(پارت۴)
.
ا/ت: چه ساعتی بیام
تهیونگ: ساعت 6:30

ساعت 5:30
ا/ت امیدوارم از این خوشش بیاد...
ا/ت سر راه یه تاکسی میگیره
ا/ت میرسه
وای چه خونه ی بزرگی داره...
ا/ت زنگ خونه تهیونگ رو میزنه
.
5دقیقه بعد:
ا/ت: اها یادم رفت اینو بهت بدم امیدوارم ازش خوشت بیاد(کادوی تولد)
تهیونگ پاکت رو باز میکنه (یک ساعت میبینه)
تهیونگ: فکر نمیکردم واسم ساعت بگیری خیلی خوشگله ممنون...
آاا، راستی گشنت نیست بیا شام بخوریم
.
۳٠دقیقه بعد:
شام رو خودند و روی کاناپه نشستن
تهیونگ: بزار برات مشروب بریزم
ا/ت: ممنون
تهیونگ: راستی میخواستم یه چیزی بهت بگم
ا/ت: همم... بگو
تهیونگ: راستش وقتی میبینمت... قلبم تند میزنه...
ا/ت: ...(بدبخت چیزی نداره بگه😁)
تهیونگ: سرشو میبره جلوی صورت ا/ت و میگه: دوست دارم و ا/ت رو میبوسه
تهیونگ ا/ت رو میبره عقب...
.
2دقیقه بعد:
تهیونگ ا/ت رو بغل میکنه و میبرتش تو اتاق و درو میبنده...(خلاصه کارای بد بد میکنن)
.
صبح میشه:
ا/ت از خواب پا میشه... میبینه تهیونگ نیست خونه رو میگرده و تهیونگ رو پیدا نمیکنه
همون موقع یکی ا/ت رو از پوشت میگیره و میدوزدتش
2دقیقه بعد:
تهیونگ از طبقه دوم خونش میاد پایین که گردنبندی که واسه ا/ت گرفته رو بهش بده که ا/ت رو پیدا نمیکنه...
ادامه دارد...
.
شرایط پارت بعد
ایندفعه شرایط نداره فردا میزارم (پارت5)رو♡
Follow me if you like🌱
@k_mix_2023