:
:
به یاد ان کسی که چشم هایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفٰاتیحُ الجَنانَم را
من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را
کمی از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمی فهمد زبانم را
به قدری در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادی لحظه ای حتی نمی گیرد نشانم را
تو دریایی و من یک کشتی بی رونقِ کُهنه
که هی بازیچه میگیری غرورم ، بادبانم را
شبیه قاصدک های رها در دشت میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزی دودمانم را
دلم می خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که می بندد دهانم را
囧
#سیدتقی_سیدی
به یاد ان کسی که چشم هایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفٰاتیحُ الجَنانَم را
من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را
کمی از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمی فهمد زبانم را
به قدری در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادی لحظه ای حتی نمی گیرد نشانم را
تو دریایی و من یک کشتی بی رونقِ کُهنه
که هی بازیچه میگیری غرورم ، بادبانم را
شبیه قاصدک های رها در دشت میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزی دودمانم را
دلم می خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که می بندد دهانم را
囧
#سیدتقی_سیدی
۱.۰k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.