نگهبان دریا

نگهبان دریا
پارت هشتم
ویو ا.ت
داشتیم حرف می‌زدیم که به سرباز اومد داخل سریع قرص رو از جیهوپ گرفتم
سرباز: بانو شما اینجا چیکار میکنید ؟!
+من خب چیزه من
اومدم چیزی بگم که یونگی اومد داخل
@هی تو دهنت باز بشه و چیزی در این باره بگی من می‌دونم و تو
سرباز:چ،چشم
سرباز رفت که برگشتم سمت جیهوپ
+ببین الان یادم اومد اگر این قرص رو بهت بدم پزشک اینجا خیلی ماهره پس بنابراین می فهمه و کلا هیچی پس تو باید الان با من بیای و فرار کنی
@چی میگی ا.ت کلی آدم اینجا هست میفهمن
+نه من از در مخفی اتاقم ردش میکنم
یونگی قفل در زندان رو شکست و جیهوپ بیرون اومد سریع از در پشتی زندان بیرون رفتیم و به بدبختی رسیدیم به اتاق من و جیهوپ رو فرستادم رفت
_ا.ت ممنون +برو فقط هوپی
جیهوپ رفت که در باز شد و سرباز ها اومدن داخل و منو و یونگی رو گرفتن و بردن
وارد محوطه باز شدیم که گناهکار ها رو میبرن و ما رو انداختن رو زمین که پدر من و یوجین اومدن
(پدر یوجین= پ.ی...پدر ا.ت= پ.ا )
پ.ی : چطور جرعت می‌کنی بیای بیرون از اتاقت وقتی زندانی شدی
+من برای انجام کار ها نباید از شما دستور بگیرم قربان
پ.ا: درست حرف بزن دختره بی لیاقت مگه یوجین چی نداره که حاظر نیستی باهاش ازدواج کنی ؟!
+ من اون رو دوست ندارم شما به چه حقی میخواید من و یوجین ازدواج کنیم شما جنی رو کشتید
پ.ی:درباره اون دختر عوضی حرف نزن
+عوضی شما هستید نه اون
.ت +هیشش
پدر یوجین دستور داد تا ما رو شکنجه بدن. میخواستن اینکار رو انجام بدن که یوجین اومد
#به چه حقی دارید زن من رو شکنجه میدید عوضی ها
پ.ی؛ شما که هم رو دوست ندارید
#من من دوسش دارم پدر
+چ،چی ؟!
#زود ازادشون کنید
یوجین داشت حرف میزد که یه سرباز اومد و گفت جیهوپ فرار کرده
پ.ی :چییی؟! احمقا گمشید برید
اون ها رفتن و ما رو آزاد کردند
با یوجین رفتیم به اتاق
یوجین#: به نظرتون می‌تونه فرار کنه ؟!
+خدا کنه بتونه فقط نباید پیداش کنن
@از کجا بتونیم بفهمیم
+نمی‌دونم
داشتیم حرف می‌زدیم که ندیمه اومد داخل با یک جعبه
&بانوی من این ها لباس شما برای عروسی فردا هستند
+ برو بیرون
&چشم بانو
+خدا لعنتتون کنههه (داد)
ویو به فردا موقع عروسی ویو یوجین
اون عاقد یه حرف هایی زد و ما قبول کردیم دلم برا ا.ت می‌سوخت اون نباید اینطوری زندگی میکرد با هم دیگه رفتیم تو اتاق که (ادامه تو کامنت ها )
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#J_HOOPE
دیدگاه ها (۳)

نگهبان دریا پارت نهم ویو ا.ت تو حیاط داشتم قدم میزدم که ...ج...

نگهبان دریاپارت دهم ویو ا.ت داشتیم حرف می‌زدیم که ...ندیمه ه...

نگهبان دریا پارت هفتم ویو ا.تصدا داد یکنفر اومد برگشتم که. ب...

نگهبان دریاپارت ششمویو ا.ت سریع رفتم پایین که...دیدم جیمین د...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط