رز سفید پارت (۴)
رفتن به پایگاه
میا: فیودور ساما من برگشتم
میا وقتی جواب نگرفت رفت طرف صندلی روی صندلی یه کادو کوچولو بود با یه نامه که نماد فیودور رو داشت میا اول کادو رو باز کرد یه پیراهن بنفش پوشیده . فیودور دلش نمی خواست کسی به میا نگاه کنه . میا نامه رو باز کرد بوی عطر فیودور میومد از نامه
متن نامه
میا اگه اینو دیدی بیا به کتابخانه مخفی من اونجا یه هدیه دیگه هم داری اگه پیداش کنی بهت میدمش حتما خوشت میاد فیودور دایسافکی
میا اول متعجب شد چون فیودور اهل اینکارا نبود خوب اخلاق فیودور رو می دونست چون از ده سالگی پیشش بوده و حدودا یک احساس غیر قابل بیان به فیودور داشت خب این احساس از موقعی بود که فیودور اون رو برد به درمانگاه مدرسه چون با چند تا پسر قلدر دعوا کرده بود و پنچ به یک ریخته بودن سرش در هر صورت از اون زمان به بعد کنار فیودور بود
رفت سمت کتابخانه مخفی جایی که فیودور از همه مخفی کرده بود بیشتر وقت ها همونجا می خوابید عاشق سکوت کتابخانه شده بود البته با وجود میا پر سروصدا اونجا ساکت نبود همیشه هم فیودور با میا می رفت اونجا تا هم تنها نباشه هم میا رو تحت نظر داشته باشه میا رسید داخل کتابخانه شد ساکت بود ولی مثل همیشه روشن نبود تاریکی اونجا فرمانروایی می کرد داخل شد در رو بست رفت جلو با احتیاط راه می رفت یکی اون رو در آغوش کشید و محکم فشار داد میا متوجه شد
بچه ها پارت بعد یکم منحرفی است
از الان گفتم
#سگ_های_ولگرد #بانگو_استری_داگز #فئودور #دایسفکی #سناریو #فن-فیک #انیمه #مانگا
میا: فیودور ساما من برگشتم
میا وقتی جواب نگرفت رفت طرف صندلی روی صندلی یه کادو کوچولو بود با یه نامه که نماد فیودور رو داشت میا اول کادو رو باز کرد یه پیراهن بنفش پوشیده . فیودور دلش نمی خواست کسی به میا نگاه کنه . میا نامه رو باز کرد بوی عطر فیودور میومد از نامه
متن نامه
میا اگه اینو دیدی بیا به کتابخانه مخفی من اونجا یه هدیه دیگه هم داری اگه پیداش کنی بهت میدمش حتما خوشت میاد فیودور دایسافکی
میا اول متعجب شد چون فیودور اهل اینکارا نبود خوب اخلاق فیودور رو می دونست چون از ده سالگی پیشش بوده و حدودا یک احساس غیر قابل بیان به فیودور داشت خب این احساس از موقعی بود که فیودور اون رو برد به درمانگاه مدرسه چون با چند تا پسر قلدر دعوا کرده بود و پنچ به یک ریخته بودن سرش در هر صورت از اون زمان به بعد کنار فیودور بود
رفت سمت کتابخانه مخفی جایی که فیودور از همه مخفی کرده بود بیشتر وقت ها همونجا می خوابید عاشق سکوت کتابخانه شده بود البته با وجود میا پر سروصدا اونجا ساکت نبود همیشه هم فیودور با میا می رفت اونجا تا هم تنها نباشه هم میا رو تحت نظر داشته باشه میا رسید داخل کتابخانه شد ساکت بود ولی مثل همیشه روشن نبود تاریکی اونجا فرمانروایی می کرد داخل شد در رو بست رفت جلو با احتیاط راه می رفت یکی اون رو در آغوش کشید و محکم فشار داد میا متوجه شد
بچه ها پارت بعد یکم منحرفی است
از الان گفتم
#سگ_های_ولگرد #بانگو_استری_داگز #فئودور #دایسفکی #سناریو #فن-فیک #انیمه #مانگا
۱.۵k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.