وقتی حسودی میکنی

وقتی حسودی میکنی

پارت ۱۰

ویو جونگ کوک:در و باز کردم دیدم که مثل یه بچه ی گوگولی تو خودش جمع شده رفتم کنارش چتری های دور پیشونیش رو کنار زدم دیدم تب داره

یونا:(داره نفس نفس میزنه چون هم تب داره هم خواب بد میبینه)یهویی پا میشه

کوک:نفسم حالت خوبه؟میخوای بریم دکتر

یونا:تو از کجا اومدی؟

کوک:خونه بهترین دوستمه نمیتونم بیام؟

یونا:برو بیرون

کوک:یا هردومون میریم یا منو میکشی

یونا:😐

کوک:اونجوری نگام نکن یه روز ندیدمت نمیتونم دوریت رو تحمل کنم(بغض)

یونا:میتونی اگه نمیتونستی نباید میذاشتی به اون دختره جنده حسودی کنم

کوک:معذرت میخوامممم(گریه و بغض)

یونا:باشه گریه نکن ولی بهم تیانت نکنیا و گرنه میکشمت(بغض)

کوک:نه باور کن اصلا بیا پیش من تو کمپانی چطورع؟(بغض)

یونا:باشه(بغض)

کوک:اشتیییی؟

یونا:اره😢😢😢

کوک:(ل.ب.ا.ش رو .ل.ب.ش گ.ذ.اش.ت که یهو)

در باز شد
جیمین:حیح جونگ کوکیییی(نگاه 😈)

کوک:من نبودم تقصیر یونا بود اون اول بوسم کرد

یونا:جانممم؟تو اول ل.ب.ا.ت رو ل.ب.م گذاشتییییی




بله بله این دو خوشبخت شدن و بحث همچنان ادامه دارد😅
دیدگاه ها (۰)

بچه ها رمان چطور بود؟راضی بودین؟برا رمان بعدی بگین چی بزارم ...

جواهر بخشی❤

وقتی حسودی میکنی پارت ۹ویو جیمین:سوار ماشین شدیم که یهو دیدم...

وقتی تو دعوا بهت آسیب میزنن و بیهوش میشینامجون:(بغض کرده) بی...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط