با تو از خویش نخواندم که مجابت نکنم
با تو از خویش نخواندم، که مجابت نکنم
خواستم تشنهی این کهنه شرابت نکنم
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم
دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره احساس مذابت نکنم
گاه باران همهی دغدغهاش باغچه نیست
سیل بیگاهم و ناگاه خرابت نکنم
فصلها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پر گریهی این بسته کتابت نکنم
هر کسی خاطرهای داشت، گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم!! 💜
خواستم تشنهی این کهنه شرابت نکنم
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم
دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره احساس مذابت نکنم
گاه باران همهی دغدغهاش باغچه نیست
سیل بیگاهم و ناگاه خرابت نکنم
فصلها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پر گریهی این بسته کتابت نکنم
هر کسی خاطرهای داشت، گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم!! 💜
- ۹۶
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط