مزرعه در التهاب غرش ابری غریب خوابیده است

🌱🍒"مزرعه در التهاب غرش ابری غریب خوابیده است
و من
با قلبی خمیده، صاف ایستاده ام
تا سینه پهلوهای کهنه ام
خشک شوند

من تاراج مزرعه را
به بوسه های کلاغی فروخته ام
که چشمان سیاهش
مسلوک شده بر سینه ام
و سالهاست ردپایش را
در اسارت باد و باران
بر روی شانه ام به دوش می کشم

دلتنگی ام را قدم نمی زنم
تا از دکمه های پیراهنم بالا برود
و خودش را به لبخند پوشالی ام بچسباند

آهِ من، در تلاطم گندم زار گم شده است
و دلش را به های و هوی کلاغ ها سپرده

من با دستهای باز به انتظار کلاغی نشسته ام
که بوی آغوشش را
در قلب کاهی ام جا گذاشته
و نفرین شومش
تنهایی من بوده

این مزرعه را به من نباید سپرد
کلاغ سیاه اگر سراغم را گرفت
بگویید که گندم زار ویران شده است
و مترسک را
دار زده اند ..."🌱🍒
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱محبوب مناما شب سخت میگذرد!کاش خورشید شبها طلوع میکرد...🍒🌱#...

🍒🌱تو کجایی؟در گستره‌ بی‌مرزِ این جهان تو کجایی؟من در دورترین...

🍒🌱اگر بنویسم توشعر را به شعر افزودم.....🍒🌱

🌱🍒گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها راتا زودتر از واقعه گویم گله ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط