دو پسر بچه درحال قدم زدن در جاده ای در خارج از شهر بودند

دو پسر بچه درحال قدم زدن در جاده ای در خارج از شهر بودند که دو ظزف شیر را دیدند که باید بار زده می شدند و در شهر نزدیک تحویل داده می شدند.

به دور از چشم دیگران،در ظرف اول را برداشتند و قورباغه ای بزرگ را در آن انداختند و با ظرف دوم نیز چنین کردند.

اندکی بعد دو ظرف به مقصد مورد نظر حمل گردیدند.در طول سفر قورباغه درون ظزف اول گفت (وضع بدی است !نمی توانم در ظرف را بردارم چون خیلی سنگین است …

من هرگز در شیر شنا نکردم و به ته ظرف نیز نمی توانم بروم تا بتوانم جا پای خوبی برای پرش داشته باشم و در ظرف را بلند کنم پس فایده ای ندارد))

وقتی که در ظرف اول برداشته شده بود،قورباغه اول مرده بود.

همین شرایط در ظرف دوم برای قورباغه وجود داشت و قورباغه به خودش گفت((خوب،نمی توانم در ظرف را به علت سنگینی و محکم بودن بردارم،هیچ وسیله ای نیز برای سوراخ کردن ظرف و نجات خود ندارم.اما پدر بزرگ گفته است برای اینکه در مایعات زنده بمانید،باید شنا کنید.))…

بنابراین شنا کرد و شنا کرد تا توده ای از کره ساخته شد و روی آن نشست وقتی در ظرف برداشته شد،بیرون پرید.


تلاش یکی از رموز مؤفقیته …
البته تعابیر مختلفی از واژه ی مؤفقیت وجود داره …
به عقیده ی من مؤفقیت همیشه به معنی پیروزی ظاهری نیست ;-)
دیدگاه ها (۵)

من به آنها امید می دهم !یکی از کارخانه های فعال در زمینه ی ...

« باب» مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان، بسیار نامهربا...

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به ...

ﺧﺪﺍﯾﺎ !ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮔ...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط