جدیدترین مصاحبهسیدمحمدموسویوالیبال
جدیدترین مصاحبه#سید#محمد#موسوی#والیبال
سید محمد موسوی در گفت و گو با خبرنگار ورزشی مشرق، درباره اینکه چطور موفق شد راهش را به سمت موفقیت پیدا کند حرف زد و از والیبال و دردسرهای تلخ و شیرینش حرف زد تا بیش از پیش مخاطبان و علاقمندان به خود و رشته اش را به درون دنیای پر هیجان این رشته ببرد. متن کامل این گفت و گو در ادامه می آید:
در المپیک به آنچه انتظارش را داشتید نرسیدید؟
نه متأسفانه! بد آوردیم. شاید کمی شانس هم برایمان لازم بود ولی در کل برای نخستین حضور در المپیک باز هم بد نبود. ما خیلی آماده بودیم و از نظر بدنی و تکنیک و تاکتیک هیچ کم و کسری از دیگر رقبا نداشتیم شاید فقط کم تجربگی کار دستمان داد.
اما شما که همگی آخر تجربه هستید؟
المپیک با دیگر میادین تفاوت دارد. هر چقدر هم که خوب باشید کار در المپیک آسان نیست و ما هم که این تجربه را نداشتیم در همین بخش به مشکل خوردیم. اما همین که طلسم نرفتن به المپیک را شکستیم به خودی خود یک موفقیت بود. ضمن اینکه ما در المپیک زنگ تفریح نبودیم و با اقتدار در این دوره حضور داشتیم.
در المپیک هم به عنوان مدافع برتر انتخاب شدی؟
من به این مسایل فکر نمی کنم. هیچ وقت در تورنمنتها به این قبیل مسایل توجهی ندارم و همه فکرم کمک به هم تیمی ها و اجرای برنامه های تاکتیکی تیم است. اگر دفاع می کنم به خاطر دستورات تاکتیکی است و اگر سرویس می زنم یا هر کار دیگری انجام می دهد در راستای اهداف تیمی است.
فقط تو اینگونه فکر می کنی؟
نه! این تفکر همه اعضای تیم ملی است.
کمی از اطلاعات شخصیتان بگویید!؟
محمد موسوی عراقی هستم که در تاریخ 31 مرداد سال 1366 متولد شدم.
می گویند مرداد ماهی ها مغرور و خودگیر هستند!
بله به شدت. من هم مغرورم و احساسم را بروز نمی دهم. خیلی دیر به دیر عصبانی می شوم ولی کوتاه مدت اما وقتی عصبانی بشوم دیگر هیچ چیزی جلودارم نیست. معمولا در نهایت عصبانیتم با شکستن یک وسیله فروکش می کند.
در کدام شهر ایران متولد شدی؟
من در منطقه ای به نام پایگاه چهارم، در فاصله پنج کیلومتری دزفول متولد شدم.
آنجا چکار می کردید؟ اصالتا عرب هستید؟
خیر! فامیلی من که آخرش عراقی است در اصل "ایراکی" بوده و ما اصلیتی اراکی داریم، اما چون نوشته لاتین این دو اسم در لاتین شبیه هم است در برگردان آن به فارسی آن را عراقی ترجمه کرده اند و چون من بچه دزفول هستم و ته فامیلی ام هم عراقی است فکر می کنند که ما عربیم.
چند خواهر و برادر داری؟
من دو خواهر دارم که هر دو هم از من کوچکتر هستند.
درس می خوانی؟
خیر!حدود چهل واحد از تربیت بدنی را پاس کردم اما آنقدر گرفتار اردوهای تمرینی و مسابقات بودم که نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم و پس از چهار سال رفت و آمد به دانشگاه سرانجام موقتا ترک تحصیل کردم تا در فرصتی مناسب درسم را تا جایی که لازم است ادامه دهم.
کنار والیبال شغل دیگری هم داری؟
بله! با پدرم در کار ساخت و ساز ملک هستیم و در همان عظیمیه کرج این کار را انجام می دهیم. یک رستوران هم افتتاح کرده ام و سرم گرم است.
چه شد که سراغ والیبال آمدی؟
درواقع پدرم باعث شد. او قبل از تولد من والیبال بازی می کرد و به این ورزش علاقه داشت. به یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک تور، زمین والیبال درست کرد. اوایل تعداد آنهایی که در آن زمین بازی می کردند آنقدر زیاد نبود و مثلا برای بازی تعدادمان را چهار به چهار می کردیم تا دوتا تیم شویم. بعد هم ساعت ها بازی می کردیم اما پس از گذشت یک سال، سه، چهار تیم به آن زمین آمدند و برنده به جا بازی می کردیم. از همان جا بود که من فهمیدم به والیبال علاقه دارم و در سطح آموزشگاه ها هم خودم را نشان دادم و کم کم به سطح اول والیبال رسیدم.
یادت هست جرقه اصلی برای این کار کجا زده شد؟
روزی در همان زمین خاکی بازی می کردیم و تیم ما یک نفر کم داشت و پدرم مرا که آن زمان کلاس سوم ابتدایی بودم انتخاب کرد. در تیم حریف یک بازیکن ارتشی به نام بهرام پور بود و اسپک هایش خیلی قدرتی نواخته می شد، او مخالف بازی من بود و می گفت که من با ورودم به بازی مسابقه را خراب می کنم و به شکلی نگران آسیب دیدگی من بود اما پدرم سفت و سخت پشت من ایستاد و مرا بازی داد. آن آقا هم مشخصا مرا هدف قرار داده بود تا ثابت کند که من این کاره نیستم و دو تا از اسپک هایش را از کنار صورتم رد کرد و امتیاز گرفتند اما ضربه سومش را با ساعد جمع کردم و در ذهنم گفتم من باید والیبالیست شوم. پله پله بالا آمدم و در نهایت به تیم های نوجوانان و جوانان و بزرگسالان پیدا کردم.
قدت چقدر در این زمینه کمکت کرد؟
خیلی نقش داشت. من همیشه در دوران تحصیلم هم از هم سن و س
سید محمد موسوی در گفت و گو با خبرنگار ورزشی مشرق، درباره اینکه چطور موفق شد راهش را به سمت موفقیت پیدا کند حرف زد و از والیبال و دردسرهای تلخ و شیرینش حرف زد تا بیش از پیش مخاطبان و علاقمندان به خود و رشته اش را به درون دنیای پر هیجان این رشته ببرد. متن کامل این گفت و گو در ادامه می آید:
در المپیک به آنچه انتظارش را داشتید نرسیدید؟
نه متأسفانه! بد آوردیم. شاید کمی شانس هم برایمان لازم بود ولی در کل برای نخستین حضور در المپیک باز هم بد نبود. ما خیلی آماده بودیم و از نظر بدنی و تکنیک و تاکتیک هیچ کم و کسری از دیگر رقبا نداشتیم شاید فقط کم تجربگی کار دستمان داد.
اما شما که همگی آخر تجربه هستید؟
المپیک با دیگر میادین تفاوت دارد. هر چقدر هم که خوب باشید کار در المپیک آسان نیست و ما هم که این تجربه را نداشتیم در همین بخش به مشکل خوردیم. اما همین که طلسم نرفتن به المپیک را شکستیم به خودی خود یک موفقیت بود. ضمن اینکه ما در المپیک زنگ تفریح نبودیم و با اقتدار در این دوره حضور داشتیم.
در المپیک هم به عنوان مدافع برتر انتخاب شدی؟
من به این مسایل فکر نمی کنم. هیچ وقت در تورنمنتها به این قبیل مسایل توجهی ندارم و همه فکرم کمک به هم تیمی ها و اجرای برنامه های تاکتیکی تیم است. اگر دفاع می کنم به خاطر دستورات تاکتیکی است و اگر سرویس می زنم یا هر کار دیگری انجام می دهد در راستای اهداف تیمی است.
فقط تو اینگونه فکر می کنی؟
نه! این تفکر همه اعضای تیم ملی است.
کمی از اطلاعات شخصیتان بگویید!؟
محمد موسوی عراقی هستم که در تاریخ 31 مرداد سال 1366 متولد شدم.
می گویند مرداد ماهی ها مغرور و خودگیر هستند!
بله به شدت. من هم مغرورم و احساسم را بروز نمی دهم. خیلی دیر به دیر عصبانی می شوم ولی کوتاه مدت اما وقتی عصبانی بشوم دیگر هیچ چیزی جلودارم نیست. معمولا در نهایت عصبانیتم با شکستن یک وسیله فروکش می کند.
در کدام شهر ایران متولد شدی؟
من در منطقه ای به نام پایگاه چهارم، در فاصله پنج کیلومتری دزفول متولد شدم.
آنجا چکار می کردید؟ اصالتا عرب هستید؟
خیر! فامیلی من که آخرش عراقی است در اصل "ایراکی" بوده و ما اصلیتی اراکی داریم، اما چون نوشته لاتین این دو اسم در لاتین شبیه هم است در برگردان آن به فارسی آن را عراقی ترجمه کرده اند و چون من بچه دزفول هستم و ته فامیلی ام هم عراقی است فکر می کنند که ما عربیم.
چند خواهر و برادر داری؟
من دو خواهر دارم که هر دو هم از من کوچکتر هستند.
درس می خوانی؟
خیر!حدود چهل واحد از تربیت بدنی را پاس کردم اما آنقدر گرفتار اردوهای تمرینی و مسابقات بودم که نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم و پس از چهار سال رفت و آمد به دانشگاه سرانجام موقتا ترک تحصیل کردم تا در فرصتی مناسب درسم را تا جایی که لازم است ادامه دهم.
کنار والیبال شغل دیگری هم داری؟
بله! با پدرم در کار ساخت و ساز ملک هستیم و در همان عظیمیه کرج این کار را انجام می دهیم. یک رستوران هم افتتاح کرده ام و سرم گرم است.
چه شد که سراغ والیبال آمدی؟
درواقع پدرم باعث شد. او قبل از تولد من والیبال بازی می کرد و به این ورزش علاقه داشت. به یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک تور، زمین والیبال درست کرد. اوایل تعداد آنهایی که در آن زمین بازی می کردند آنقدر زیاد نبود و مثلا برای بازی تعدادمان را چهار به چهار می کردیم تا دوتا تیم شویم. بعد هم ساعت ها بازی می کردیم اما پس از گذشت یک سال، سه، چهار تیم به آن زمین آمدند و برنده به جا بازی می کردیم. از همان جا بود که من فهمیدم به والیبال علاقه دارم و در سطح آموزشگاه ها هم خودم را نشان دادم و کم کم به سطح اول والیبال رسیدم.
یادت هست جرقه اصلی برای این کار کجا زده شد؟
روزی در همان زمین خاکی بازی می کردیم و تیم ما یک نفر کم داشت و پدرم مرا که آن زمان کلاس سوم ابتدایی بودم انتخاب کرد. در تیم حریف یک بازیکن ارتشی به نام بهرام پور بود و اسپک هایش خیلی قدرتی نواخته می شد، او مخالف بازی من بود و می گفت که من با ورودم به بازی مسابقه را خراب می کنم و به شکلی نگران آسیب دیدگی من بود اما پدرم سفت و سخت پشت من ایستاد و مرا بازی داد. آن آقا هم مشخصا مرا هدف قرار داده بود تا ثابت کند که من این کاره نیستم و دو تا از اسپک هایش را از کنار صورتم رد کرد و امتیاز گرفتند اما ضربه سومش را با ساعد جمع کردم و در ذهنم گفتم من باید والیبالیست شوم. پله پله بالا آمدم و در نهایت به تیم های نوجوانان و جوانان و بزرگسالان پیدا کردم.
قدت چقدر در این زمینه کمکت کرد؟
خیلی نقش داشت. من همیشه در دوران تحصیلم هم از هم سن و س
- ۲۳.۶k
- ۰۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط