من چنان

من چنان
محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود
دیدگاه ها (۱)

خروار خروار دل را به تجلی نگاهت پیوند زدممرا از گوشه ی چشمان...

محبوبم..!مرا نگاه کنید. نگاه شما مرا زخمی می‌کند و هم زخم‌ها...

بخند برایمکمی با چشم‌هایتبرای منزیباترین چشم اندازچشم‌های تو...

مثل باران بهاری که نمی گوید کِیبی خبر در بزن وسرزده از راه ب...

تو شاید ًمن ولی از یاد تو غفلت نمی‌کردم برای دوستی با غیر تو...

من پر از نفرت بودم.. تو چشات قلبمو ا دم دوره کرد...

خوش آمدی! بنشین! که چایِ تازه دم دارم...آه ای خیالِ دلنشین! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط